فردا از آن ماست (موج سوم )
ماجرای قتل های زنجیره ای چه بود و آیا دولت اصلاحات در آن نقش داشت؟ راوی بی بی سی در ادامه به موضوع قتلهای زنجیره ای اشاره می کند و بگونه ای آن را بیان می کند که مخاطب تصور کند عامل این موضوع رهبر انقلاب بوده است: "روشنفکران منتقد اما بهای سنگینی پرداخت می کنند. اینجا مراسم تشییع محمد مختاری، نویسنده ای که پاییز 77 به قتل رسید. دولت محمد خاتمی سرنخ قتل او و چند روشنفکر دیگر را تا اتاقی در وزارت اطلاعات دنبال می کنند. بخشی از دولت که زیر نظر رهبر فعالیت می کنند. اصطکاک میان رهبر و رییس جمهور به اوج می رسد." اما ماجرای قتل های زنجیره ای چیست و اساسا دولت خاتمی در این ماجرا چه میزان نقش دارد؟ برای بررسی این موضوع کافی است تا سخنان تاریخی روح الله حسینیان رییس مرکز اسناد انقلاب اسلامی در تابستان 78 در جمع طلاب مدرسه حقانی قم را مرور کنیم، سخنانی که از آن روز تا کنون هیچ پاسخ درخوری از سوی خاتمی و دیگر عوامل دولت اصلاحات دربر نداشته و حتی چند نفری که پس از انتشار این صحبت ها مدعی شدند شکایت خواهند کرد، تا به امروز که 12 سال از آن برهه این کار را نکردند. حسینیان در بخشی از سخنانش پیرامون چگونگی و ریشه قتل های زنجیره ای می گوید: " آقاى موسوى بچه استان فارس است. از همان زمانى که اطلاعات در سپاه تشکیل شد، در اطلاعات سپاه بود و از همان زمان متهم بود که با دستگاه آقاى منتظرى، هادى و مهدىهاشمى در ارتباط است. بعد از این که وزارت اطلاعات تشکیل شد و اداره کل اطلاعات هم در استان فارس تشکیل شد، ایشان به عنوان مسؤول اداره کل اطلاعات فارس انتخاب شدند که درگیرى درونى از همان جا در استان فارس هم شروع شد و ایشان معروف بود در همان زمان، از بچههاى چپ استان فارس هست. درگیرى بین ایشان و امام جمعه شیراز به اوج خود رسید که ناچار شدند آقاى موسوى را از شیراز به تهران منتقل کنند و در وزارت هم که بود معروف بود به چپگرایى. در جریان انتخابات به شدت از جناب آقاى خاتمى حمایت مىکرد و این حمایت هم به قدرى افراطى شده بود که بعد دیگر حتى طرفداران خود آقاى خاتمى هم ناراحت مىشدند. در این ماجرا، مدتى قبل از این که این قتلها شروع بشود، آقاى موسوى خدمت آقاى خاتمى مىرسد، ناگفته نماند که براى معاونت امنیت هم از طرف ریاست جمهورى، آقاى موسوى پیشنهاد شده بود به آقاى درى که ایشان به عنوان معاون امنیت نصب شود اما به ادله مختلف پذیرفته نشد. اما به عنوان معاون معاون امنیت یا جانشین معاون امنیت منصوب شدند. قبل از این که این قتلها به وقوع بپیوندد، ایشان خدمت رئیس جمهورى مىرسد و مطلبى را اعلام مىکند و مىگوید که در وزارت اطلاعات سناریویى در حال تدوین است و مىخواهند عدهاى را به قتل برسانند تا باعث سقوط دولت شما بشود. هنوز از قتلها خبرى هم نبود و حتى با یکى از مشاورین ریاست جمهورى هم تماس تلفنى گرفته و این جریان را گفته، که خوشبختانه نوارش موجود است و ضبط شده این مکالمه. بعد از مدتى قتلها شروع شد. قتلها وقتى که فروهر و خانمش کشته شدند، رئیس جمهور موضعگیرى کرد، مسؤولین دیگر موضعگیرى کردند، خصوصا ریاست جمهورى موضع تندى گرفت و هیأت هم از آن زمان شروع به کار کرد. بلافاصله بعدش قتلهاى دیگرى هم به وقوع پیوست که از همان اول این ماجرا را مشکوک مىکرد که چرا واقعا چنین اتفاقاتى دارد پشت سر هم به وجود مىآید. بعد از این که ماجراى قتلها به اوج خود رسید، خود آقاى موسوى رفت به دفتر رئیس جمهور و گفت که این قتلها توسط من انجام شده و کشفى هم اصلاً در کار نبود. خود ایشان رفتند گفتند. حتى دو سه روز ایشان را تحویل نمىگرفتند و مىگفتند دروغ است، مگر مىشود آقاى موسوى دوم خردادى طرفدار جبهه دوم خرداد چنین کارى را مرتکب شده باشد؟ نمىپذیرفتند و مىگفتند باز این سناریو است. تا بالاخره آنقدر اصرار کرد که پذیرفتند. نکته بسیار مهمى در بازجویى، آقاى موسوى مطرح کرده است که باز من عرض مىکنم، آخرین حرفش هم همین است. آقاى موسوى علت و انگیزه قتلها را چنین بیان مىکند، عین عبارت است که من حفظ کردهام، ایشان مىگویند که: «تحلیل ما از اوضاع جارى روز این بود که آقاى خامنهاى غیر از امام است و آقاى خاتمى هم به دلیل این که 20 میلیون راى آورده و بیست میلیون پشتیبان دارد، قدرتش بیشتر از بنىصدر است و ما این قتلها را مرتکب مىشویم و به گردن آقاى خامنهاى مىاندازیم و جنگ بین این دو منجر به شکست آقاى خامنهاى در مقابل خاتمى خواهد شد». درست 15 یا 16 روز بعد از دستگیرى آقاى موسوى، بنده براى اتمام حجت رفتم دفتر آقاى خاتمى که با ایشان ملاقات کنم. آقاى ابطحى بدون کم و کاست تحلیلش از اوضاع همین بود و با صراحت به ما اعلام کرد، گفت: «فلانى ببین، آقاى خامنهاى غیر از امام است و آقاى خاتمى بیست میلیون نفر پشت سر دارد، آقاى خامنهاى 8 میلیون رأى آورد و اگر درگیرى به وجود بیاید، شما مطمئن باشید که آقاى خامنهاى پیروز نخواهد شد». شما ببینید کسى که خوشبختانه من چند روز بعدش که رفتم در سپاه سخنرانى کردم، این را نقل قول کردم که آقاى ابطحى هم رسید به من و گلگى کردند که چرا یک مطلبى را که من در جلسه خصوصى گفتم آمدى عمومى گفتى. خوشبختانه کسى هم بود که نتوانند بعدا انکار بکنند. گفتم شما دارى توطئه مىکنید علیه رهبرى، حالا من این مطلب را در یک جلسه خصوصى این ور و آن ور نگویم؟ متن کامل سخنرانی تاریخی حسینیان پیرامون قتل های زنجیره ای و نقش دولت خاتمی حجاریان را چه کسی ترور کرد؟ در ادامه مستند علی مزروعی مجددا به روی تصویر ظاهر می شود و می گوید: "اینها که می شود گفت کرش سپاه بود، یک عملیات تهاجمی را علیه اصلاح طلبان شروع کردند، قبل عید ترور آقای حجاریان بود، بعد عید سعی کردند تهاجم را ادامه دهند و میتنگ بزرگی را در مصلی برگزار کردند، جمعیتی بالای 100 هزار نفر که در آنجا آقای خامنه ای این سخنرانی را کرد که مطبوعات پایگاه دشمن است." در این جا نیز بی بی سی قصد دارد به مخاطب القا کند، سپاه حجاریان را ترور می کند، رهبر انقلاب برای نابود کردن اصلاح طلبان می گویند مطبوعات پایگاه دشمن هستند و ... اما واقعیت چیست؟ ترور سعید حجاریان در آخرین روزهای سال 78 توسط سعید عسگر صورت می گیرد. فردی که پدرش مشهور است گرایش های اصلاح طلبانه دارد و یکی از مدیران اصلاح طلب آموزش و پروش است. اما بازخوانی واقعه ترور حجاریان که در کتاب "بازی ترور" به تفصیل درباره آن بحث شده است و این کتاب مدتها در زمان دولت خاتمی ممنوع الانتشار بود، نشان می دهد هدف اصلی از این خودزنی، ادامه جنگ روانی علیه سپاه و بسیج توسط جریان اصلاحات بود چرا که اگر واقعا سعید عسگر و مرتضی مجیدی که حجاریان را مورد ترور قرار دادند، از اعضای بسیج و سپاه بودند یا حتی با حمایت این دو نهاد، این کار را کردند، چرا هیات پی گیری پرونده ترور که در آن برخی چهره های اصلاح طلب نیز حضور داشتند نتوانستند در نهایت سندی مبنی بر تایید ادعایشان ارائه کنند؟ و اساسا اگر این حرکت با دستور یا حمایت سپاه و بسیج انجام شد، چرا ضاربان، با موتور 1000 که نماد نهادهای نظامی است، دست به این اقدام زدند؟ آیا جز این است که استفاده از این موتور خاص نه تنها به سود سپاه و بسیج نبود بلکه انگشت اتهام را هر چه سریع تر به سمت این نهادهای انقلابی می برد؟ و آیا سپاه یا بسیج تا این حد به فکرشان نرسیده بوده که استفاده از این موتور آنها را بیشتر در مظان اتهام قرار خواهد داد تا تبرئه؟! نگاهی به عملکرد روزنامه های دوم خردادی و پدیده شارلاتانیزم مطبوعاتی هم چنین پیرامون موضوع روزنامه های زنجیره ای و تعبیر تاریخی "شارلاتانیزم مطبوعاتی" که رهبر انقلاب در اعتراض به عملکرد این روزنامه ها در بهار 1379 در مصلی آن را مطرح کردند، فقط نمونه هایی از جملات این روزنامه ها و نشریات دوم خردادی بازخوانی می شود تا هر کس خود قضاوت کند هتاکی و پرده دری تا این اندازه، لایق صفتی جز "شارلاتانیزم مطبوعاتی" است؟ و اساسا جز برخورد قانونی با این قبیل نشریات چه تصمیم دیگری می توانست صورت بگیرد؟ و در کجای دنیا عبور از خطوط قرمز مشخص شده، بدون برخورد قانونی خواهد بود؟ * "مظاهر دینی چون حجاب و حیای زنان، نماد عقب افتادگی است" (نوشین احمدی،تیر 77، ماهنامه جامعه سالم) * "آن دسته از جوانانی که به مساجد روی می آورند یا کتب دینی را مطالعه می کنند، از نظر ساختار فکری و روانی ضعیف هستند! یعنی ضعفای نسل جوان از نظر فکری و روانی و کم اطلاع ترین آنها هستند" (محمد مجتهد شبستری،15 دی 78، روزنامه فتح ص 8) * "قوانین شرعی در مورد زنان ظالمانه است" (مهرانگیز کار، 7 بهمن 78، عصر آزادگان) * "علیه خدا هم میتوان قیام و تظاهرات کرد." (ابراهیم اصغرزاده، 6 اردیبهشت 77، کیهان) * "اینکه پیامبر را ابوالقاسم لقب داده اند، نه ابو فاطمه، حاکی از غلبه فرهنگ جاهلی مرد سالاری است."(مرضیه آذر افزا، 13 مهر 78، ماهنامه پیامهاجر) * "تفکر شیعه گری موجب انحطاط مملکت ما و مانعی برای دموکراسی است" (سالار بهزادی، 23 آبان 78 صبح امروز ) چه کسی روشنکفران و منتقدان را تحمل نمی کرد؟ یا درباره ادعای تحت فشار بودن روشنفکران که بی بی سی سعی می کند آن را به رهبر انقلاب نسبت دهد، بیان این خاطره توسط مرحوم عزت ا... سحابی به خوبی روشن می کند علت العلل فشارهای سلیقه ای که رهبری نیز بارها مخالفت خود را با آنها اعلام کرده بودند، در آن برهه چه کسانی بوده اند: " (23 خرداد 69) ما به آقای هاشمی نامه اعتراضی نوشتیم. اعتراض ما به آقای هاشمی این بود که اولاً اوضاع اقتصادی کشور بسیار خراب است. فقر و اختلاف طبقاتی بسیار فاحش است. دوم اینکه وضع سیاست خارجی ما به گونه ای است که ما در انزوای کامل قرار گرفته ایم و همه دنیا با ما مخالف هستند. در رابطه با این نامه، 23 نفر را بازداشت کردند که یکی از آنها من بودم... بعد از دستگیری ها، در کمیسیون برنامه و بودجه مجلس، چند تن از نمایندگانی که مرا می شناختند، به آقای هاشمی اعتراض کردند که چرا عزت الله سحابی را گرفتی؟ آقای هاشمی پاسخ داده بود رویش زیاد شده بود، می خواستیم رویش را کم کنیم." دوگانه جعلی خاتمی- هاشمی و چگونگی بوجود آمدن دوم خرداد 76 اما در بخش دیگری از این فیلم، به بوجود آمدن 2 خرداد 76 و انتخاب سید محمد خاتمی اشاره می شود. و چنین ادعا می شود که ناطق نوری کاندیدای منتسب به رهبری و رییس بازرسی دفتر رهبر انقلاب در انتخابات شکست می خورد. و در ادامه نیز سخنان مرحوم منتظری نمایش داده می شود که می گوید: "من پیغام دادم (به خاتمی) اگر جای تو بودم می رفتم پیش رهبر، می گفتم شما احترامت محفوط، 22 میلیون مردم به من رای دادند، همه می دانستند رهبر کشور به کس دیگر رای داده ... یعنی ما آن تشکیلات را قبول نداریم." اما در رد این ادعای سادوه لوحانه که الحق نیز باید از دهان یک نفر همچون آقای منتظری خارج می شد، اشاره به چند نکته کافی است: الف/ امروز که 14 سال از 2 خرداد 76 می گذرد، همه می دانند خاتمی برنده دوقطبی جعلی خاتمی – هاشمی بود. دو قطبی که ملت تصور می کردند این دو با هم بسیار متفاوت هستند، لذا "نه به هاشمی" منجر به "آری به خاتمی" شد اما در عمل مشخص شد که هیچ گاه این دوقطبی درست نبود تا آنجا که فائزه هاشمی در 2 خرداد 88 در سالن 12 هزار نفری ورزشگاه آزادی بر این موضوع تاکید کرد که دولت اصلاحات، ادامه دولت سازندگی بود. ب/ اگر واقعا ادعای آقای منتظری و بی بی سی این است که کاندیدای منتسب به رهبری، ناطق نوری بوده و شکست خورده، پس چرا سید محمد خاتمی در سراسر تبلیغات انتخابات دوم خرداد 76، سعی می کرد خود را مورد تایید رهبر انقلاب نشان دهد؟ آنجا که شعارهای "سه سید فاطمی؛ خمینی، خامنه ای، خاتمی" از سوی هوادارانش سر داده می شد و یا پوسترهای تبلیغاتی وی که عکس خاتمی در کنار رهبر انقلاب منتشر شده بود و کنار آن با فونت درشت حک شده بود: "مالک اشتر علی، خاتمی خاتمی" ج/ دروغ دیگر بی بی سی فارسی آنجایی است که ادعا می کند ناطق نوری در انتخابات 76، بازرس بیت رهبری بوده است! در حالی که وی در آن برهه رییس مجلس پنجم بود. د / این تحلیل ساده لوحانه آقای منتظری که آقای خاتمی شما 22 میلیون رای آوردید و رهبر انقلاب 7 ملیون، خیلی سریع نقض شد. چرا که با همین استدلال می توان گفت آقایان اصلاح طلب! شما 6 انتخابات پشت سر هم در همه سطوح (شوراها، مجلس و ریاست جمهوری) رای نیاوردید و آخرین مورد 13 میلیون شدید و رهبر انقلاب 25 ملیون! لذا بروید و بگذارید مملکت به کارش برسد! در حالی که رهبر انقلاب همواره تاکید کرده اند این نوع نگاه به انتخابات درست نیست و جدای از اینکه هیچ کس از رای نهایی ایشان خبر قطعی ندارد، اگر قرار باشد در هر انتخاباتی کشور را بدین صورت چندپاره کنیم، تا الان مشخص نیست بالاخره چه کسی چقدر رای دارد؟ چرا که همواره بخش قابل توجهی از اکثریت آرا، سیال است. این درست است که در هر انتخاباتی یک عده بنا بر حدس خودشان که رهبری به چه کسی رای می دهند، آن فرد را انتخاب می کنند و برعکس اپوزیسیون نیز کاملا برعکس تصمیم می گیرند اما حقیقت آن است که در این میان اکثریت آرا سیال است و در هر دوره ای، از سبدی به سبد دیگر ریخته می شود. کما اینکه بعد از دوم خرداد 76 و 18 خرداد 80، دو برهه ی کاملا برعکس بوجود آمد: 3 تیر 84 و 22 خرداد 88 هشدارهای رهبر انقلاب مبنی بر پرهیز از خودسری و سانسور آن توسط بی بی سی در ادامه این فیلم، بی بی سی ضمن نشان دادن صحنه هایی از حمله مردم به بیت آقای منتظری، سعی می کند آن را به رهبر انقلاب نسبت دهد در حالی که ایشان بارها نسبت به حرکات غیر شرعی و غیر منطقی و خودسری های در این باره هشدار داده اند و حتی در 21 تیر 78 در جمع مردم تاکید کردند: " اینگونه حرکاتى که ملاحظه شد ... ناشى از بىانضباطى است؛ با هر نامى انجام گیرد، غلط و محکوم است. اگر با نام دفاع از دین هم انجام گیرد، غلط است؛ اگر با نام دفاع از ولایت هم انجام گیرد، غلط است. مگر من بارها نگفتهام در اجتماعات کسانى که مخالفند، هیچ کس نباید رفتار خشونتآمیز داشته باشد؛ چون این، دشمن را خوشحال مىکند. بارها ما این حرف را گفتیم، چرا گوش نکردند؟! چرا گوش نمىکنند؟ حتّى اگر یک حرفى که خون شما را به جوش مىآورد به زبان آورند - مثلاً فرض کنید اهانت به رهبرى کردند - باز هم باید صبر و سکوت کنید. اگر عکس مرا هم آتش زدند و یا پاره کردند، باید سکوت کنید." اما این سخنان هیچ گاه از طریق بی بی سی پخش نمی شود. نقش سید محمد خاتمی در حصر منتظری به روایت اکبر اعلمی اما در ادامه راوی مستند مدعی می شود: "مخالف سرسخت رهبر ایران (منتظری) بدون محاسبه 5 سال حبس خانگی می شود." اما بی بی سی در حالی این ادعا را مطرح می کند و سعی دارد آن را به رهبر انقلاب نسبت دهد که اکبر اعلمی، نماینده اصلاح طلب مجالس ششم و هفتم بهار سال جاری با انتشار یادداشتی در سایت شخصی خود از نقش شخص سید محمد خاتمی در اتخاذ این تصمیم و چگونگی حصر 5 ساله آقای منتظری پرده برداشت: "حدود یک هفته بعد از این واقعه، شورای عالی امنیت ملی به ریاست سیدمحمد خاتمی(رئیس جمهور وقت) و با ترکیب اعضای دارای حق رای این شورا ... تشکیل و با اشاره به بعضی از همان دلایلی که در قطعنامه معترضین آمده بود، حبس خانگی آیت الله منتظری را به تصویب رساند ... در پی این مصوبه، آقای منتظری بیش از 5 سال در خانه خود حبس گردید" اعلمی در ادامه به تذکر به خاتمی برای رفع حصر نیز اشاره می کند: "در دی ماه سال 1381 ... دوباره بیانیه بایگانی شده را به جریان انداختیم و چون هیات رئیسه برخلاف آئین نامه داخلی مجلس (ششم) از قرائت آن از تریبون مجلس خودداری می ورزید، این بار در تاریخ 81/10/24 مشابه با متن بیانیه، تذکر مکتوبی خطاب به خاتمی رئیس جمهور و رئیس شورای عالی امنیت ملی تهیه شد تا پس از قرائت خلاصه آن در مجلس، برای رئیس جمهور ارسال شود. این تذکر که حدود یکصد نماینده آنرا امضاء کرده بودند روز چهارشنبه 81/10/25 تحویل هیات رئیسه شد و چون مجلس بخاطر بررسی بودجه در کمیسیون تلفیق تا ششم بهمن ماه جلسه علنی نداشت، تذکر برای خاتمی ارسال شد اما خلاصه آن هرگز از طریق تریبون مجلس قرائت نشد!" نقش دولت خاتمی در قتلهای زنجیره ای،حصر منتظری،شارلاتانیزم مطبوعاتی و... در بخش اول و دوم از سلسله مطالب "بررسی موردی دروغ های تاریخی و شبهات فیلم بی بی سی علیه رهبر انقلاب" به 6 دروغ تاریخی بنی صدر پیرامون مقام معظم رهبری، وضعیت گروگان های امریکایی طبق خاطرات معصومه ابتکار، نامه اوباما به رهبر معظم انقلاب، جنبش های منطقه و ارتباط آنها با سبزها و ... اشاره شد؛ در این بخش به بررسی بخشی از ادعاهای علی مزروعی، سراح میردامادی و هوشنگ اسدی پیرامون تاریخ سیاسی دولت های کارگزاران و اصلاحات پرداخته می شود: 1.در اواسط فیلم، علی مزروعی عضو شورای مرکزی حزب منحله مشارکت و نماینده اصفهان در مجلس ششم که این روزها به فرانسه فرار کرده است، به روی تصویر ظاهر می شود و می گوید: "از سال 73 یعنی دوره دوم آقای هاشمی رابطه بین دولت و رهبری برهم خورد. شما می بیند که آقای هاشمی چندتا وزارتخانه را کلا رها می کند و در اختیار جناج راست می گذارد، مثل وزارت اطلاعات، آموزش عالی، کشور و امور خارجه. بنابراین رابطه دولت و بیت آقای خامنه ای در دوره دوم آقای هاشمی یک رابطه تقابلی بود." اما در همین چند خط اظهارات مزروعی چند دروغ تاریخی وجود دارد و مشخص نیست او که خود را از ابتدای دوران دانشجویی اش فعال سیاسی می داند، چرا به همین راحتی ادعاهایی مطرح می کند که برخی از آنها به لحاظ تاریخی 100? اشتباه است. مزروعی مدعی است از سال 73 به بعد رابطه بین رهبری و هاشمی رفسنجانی تیره می شود چون در چهار وزارتخانه تغییراتی صورت می گیرد و آنها در اختیار جناح راست قرار می گیرند. اما کیست که نداند علی اکبر ولایتی تمام 8 سال دوره هاشمی را وزیر خارجه بود، و کاملا برخلاف ادعای مزروعی، سال 73 هیچ تغییر و تحولی در این وزارتخانه صورت نمی گیرد و تا آخر دوره دوم هاشمی نیز ولایتی وزیر خارجه باقی می ماند. این نکته کاملا درباره ادعای مزروعی پیرامون وزارت اطلاعات نیز صدق می کند چرا که علی فلاحیان نیز تمامی 8 سال دوره هاشمی رفسنجانی در سمت خود یعنی وزیر اطلاعات انجام وطیفه کرد و مشخص نیست علی مزروعی به چه دلیلی چنین دروغ واضحی را بیان می کند؟ لذا ادعای مزروعی مبنی بر تغییر وزرا، تنها در دو مورد صدق می کند؛ یکی وزارت آموزش عالی که هاشمی گلپایگانی جانشین مصطفی معین می شود و دیگری وزارت کشور که بشارتی جایگزین عبدالله نوری می شود. اما باز هم نکته جالب توجه آنجاست که این دو تغییر برخلاف ادعای مزروعی نه در سال 73، که در سال 72 و با آغاز دور دوم دولت هاشمی کلید می خورد، لذا بی بی سی باید بیش از پیش فکری به حال حیثیت از دست رفته خود بکند که در گفتگو با یک اصلاح طلب فراری، حتی نمی تواند در باره تاریخ 18 سال قبل جمهوری اسلامی نیز روایت درستی داشته باشد. جنس اختلافات رهبر انقلاب و هاشمی رفسنجانی چگونه بود و از چه زمانی آغاز شد؟ 2. اما سوال اساسی تر اینجاست آیا واقعا طبق گفته مزروعی، اختلافات میان رهبر معظم انقلاب و هاشمی رفسنجانی از سال 73 آغاز می شود؟ پاسخ این سوال را در نقد ادامه ادعاهای فیلم بی بی سی می توان بهتر درک کرد. چرا که در ادامه راوی فیلم مدعی می شود: "اکبر هاشمی می کوشد بعد از جنگ کشور را به حالت عادی برگرداند اما آیت الله خامنه ای معتقد است جنگ دیگری شروع شده: تهاجم فرهنگی غرب. روشنفکران و فعالان دانشجویی منتقد تحت فشار قرار می گیرند." این بخش از ادعای این فیلم تا حدی زیادی درست است. به جز قسمت آخرش که می خواهد به مخاطب القا کند تحت فشار قرار گرفتن دانشجویان و روشنفکران به دستور و خواست رهبر انقلاب بوده است، بخش نخست آن درست است چرا که بعد از جنگ، اساسا دیدگاه هاشمی رفسنجانی و رهبر انقلاب کاملا با یکدیگر در تعارض بود، هاشمی معتقد به پیش بردن فضای توسعه ، اقتصاد باز و پیروی از بسیاری از سیاست های اقتصادی صندوق بین المللی پول و بانک جهانی بود، نکته ای که رهبر انقلاب بارها به آن هشدار داده بودند و ضمن توجه دادن مسئولین نسبت به خطر تهاجم فرهنگی غرب، لزوم اشتباه نگرفتن سازندگی و مادی گرایی را خواستار شده بودند: "نگذاریم روح انقلاب در جامعه منزوى و فرزند انقلاب گوشهگیر شود ... عدهاى، سازندگى را با مادیگرایى، اشتباه گرفتهاند. سازندگى چیزى است، مادیگرى چیز دیگرى است ... امروز یک عده به نام سازندگی خودشان را غرق در پول و دنیا و ماده پرستی می کنند. آیا این سازندگی است؟ ... کارى که دشمن از لحاظ فرهنگى مىکند، یک «تهاجم فرهنگى» بلکه باید گفت یک «شبیخون فرهنگى» یک «غارت فرهنگى» و یک «قتل عام فرهنگى» است. امروز دشمن این کار را با ما مىکند." رهبر معظم انقلاب. 22 تیرماه 71 لذا باز هم برخلاف ادعای بی بی سی، این اختلاف دیدگاه نه از سال 73، که از سالها قبل تر از جمله همین هشدار رهبر انقلاب که در تابستان 71 بیان شده است، وجود داشته است و حتی به عبارت دقیق تر، این اختلاف دیدگاه، حاکی از اختلاف میان دو گفتمان متفاوت بود. اول، گفتمانی که رهبر انقلاب سردمدار آن بود و عدالت اجتماعی توام با توسعه بومی و غیرتقلیدی را مدنظر داشتند و دوم گفتمانی که هاشمی رفسنجانی در عمل آن را نشان داد و آن چیزی جز پیاده ساختن تقلید وار برنامه های توسعه و اقتصادی لیبرال در کشور نبود، آقتی که برخی از تبعاتش خود را در عرصه فرهنگ نشان داد. رهبر انقلاب: خدا لعنت کند دستهایی را که می خواهند دانشجویان را غیر سیاسی کنند 3. اما در عین حال بی بی سی در جایی مدعی می شود که روشنفکران و فعالان دانشجویی در این دوره تحت فشار قرار می گیرند. ادعایی که به خودی خود درست است اما برخلاف نوع بیان راوی، که می خواهد آن را به خواست رهبر انقلاب نسبت دهد، شاهد مثال های تاریخی فراوانی وجود دارد که علت العلل این اتفاق دیدگاه رییس جمهور وقت، اکبر هاشمی رفسنجانی است. به عنوان مثال رهبر انقلاب در 12 آبان 1372 در دیدار با دانشجویان در اعتراض به همین نوع دیدگاه دولت وقت و عملکرد آنها در دانشگاه ها می فرمایند: "بنده دلم مىخواهد این جوانان ما شما دانشجویان ... روى این ریزترین پدیدههاى سیاسى دنیا فکر کنید و تحلیل بدهید. گیرم که تحلیلى هم بدهید که خلاف واقع باشد؛ باشد! خدا لعنت کند آن دستهایى را که تلاش کردهاند و مىکنند که قشر جوان و دانشگاه ما را غیر سیاسى کنند. کشورى که جوانانش سیاسى نباشند، اصلاً توى باغ مسائل سیاسى نیستند، مسائل سیاسى دنیا را نمىفهمند، جریانهاى سیاسى دنیا را نمىفهمند و تحلیل درست ندارند. مگر چنین کشورى مىتواند بر دوش مردم، حکومت و حرکت و مبارزه و جهاد کند؟! بله؛ اگر حکومت استبدادى باشد، مىشود. حکومتهاى مستبد دنیا، صرفهشان به این است که مردم سیاسى نباشند؛ مردم درک و تحلیل و شعور سیاسى نداشته باشند. اما حکومتى که مىخواهد به دست مردم کارهاى بزرگ را انجام دهد؛ نظام را مىخواهد با قدرت بىپایان مردم به سر منزل مقصود برساند و مردم را همه چیز نظام مىداند، مگر مردمش - بخصوص جوانان، و بالاخص جوانانِ دانشجویش - مىتوانند غیر سیاسى باشند؟! مگر مىشود؟!" با این اوصاف ادعای سراج الدین میردامادی در ادامه فیلم که مدعی می شود: "در دیداری که با آیت الله خامنه ای داشتم به ایشان گفتم وضعیت دانشگاه ها از لحاظ آزادی و نبود فضای سیاسی افتضاح است، ایشان خیلی جا خورد و گفت نگاه شما خیلی سیاه است." نیز مشخص است تا چه اندازه از صحت برخوردار است، چرا که وی در حالی مدعی روایت سخنان رهبر انقلاب در یک جلسه خصوصی است که هیچ قرینه تاریخی برای تایید آن وجود ندارد اما بالعکس مواضع متعدد و علنی مقام معظم رهبری در آن برهه که در چند خط بالاتر تنها به یکی از آنها اشاره شد، به خوبی نشان می دهد نگاه ایشان نسبت به فضای دانشگاه ها و سیاسی بودن یا نبودن آنها چگونه است. باز هم یک سال تحصیلی خسته کننده در دانشکده فیزیک دانشگاه شریف شروع شده است. هر سالی که می گذرد احساس می کنم یک سال دیگر از عمرم تلف رفته است. من روزگاری عاشق و شیفته فیزیک بودم و در اعماق خیالاتم تصور می کردم که از فیزیک هم می توان به خدا رسید، ولی با حال و روزی که حالا دارم احساس می کنم که مصداق خسرالدنیا و الآخره شده ام. به خدا رسیدنم هیچ، آن قدر میل و احساسم نسبت به علم کشته شده که فقط می خواهم مدرکم را بگیرم و خلاص. مسؤولان دانشکده حتی حاضر نمی شوند به این خاطر، نگاه منتقدانه ای به درون گروه بیندازند، چه برسد به اینکه خدای ناکرده، زبانم لال، از روی خالی نبودن عریضه یک استعفای صوری کنند! حالا زیاد تعجب نمی کنم اگر ببینم دختران معصوم هم کلاسی ام با هفت قلم آرایش، محیط کلاس را با پارتی های لاس وگاس اشتباه گرفته اند؛ چرا که استاد آنها خانمی است که در جمع مردان اجنبی آخرین پرچم بی اعتقادی را با کشف حجاب بالا برده است و راحت تر از خیلی نخبه های دیگر که برای خدمت به مملکت خود، عطای آمریکا و اروپا را به لقایش بخشیده اند، عضو هیئت علمی اینجا می شود. شاید هم حق دارد؛ چون او حاضر است با رئیس دانشکده در مهمانی های ... شرکت کند و با او عکس بی حجاب بگیرد! و یا اینکه یکی دیگر از اساتید آنها کسی است که به تازگی در خبری در مورد او - که هرگز تکذیب نشد - فاش شد که در زمانی که وزوایی ها در مقابل توپ و تانک های اسرائیلی صدام ایستاده بودند و برای مملکت می جنگیدند، مسؤولیت دبیر اجرایی یک کنفرانس در اسرائیل را قبول کرده است! البته باید اعتراف کنم که برای برخی از دوستانم این محیط علاوه بر آنکه کسالت آور و ناامیدکننده نیست، بسیار جذاب و لذت بخش است. آن ها کارهایی را که هرگز در محیط دبیرستان جرأت انجام آن را نداشته اند، به راحتی اینجا انجام می دهند و نه هول و هراسی دارند و نه شرم و حیایی! آخر از ابتدا هدفشان چیز دیگری بوده است. ایدئولوژی ندارند که حریمی برایشان ایجاد کند که از شکسته شدن آن زجر بکشند. اصلاً با اسرائیل مشکلی ندارند که با برگزاری کنفرانس در آن مشکل داشته باشند. اگر مهلتی بیابند می روند کارنامه انگلیسی که به راحتی با مبلغی حدود هزار تومان در اینجا برایشان صادر می شود را گرفته و می روند به سرزمین آمال و آرزوهایشان، ینگه دنیا! به یاد اخراج 80 نفر از استادان دانشگاه های آمریکا می افتم که جرمشان فقط قبول نکردن نظریه تکامل داروین است و این در حالی است که ما اینجا اساتیدی داریم که نظریه که هیچ، دین و وجود خدا را زیر سؤال می برند و توهین به ارزش ها هم می کنند و از دانشجویان هم دعوت به اغتشاش می کنند و با شاگردان بی حجاب دختر در مهمانی هم شرکت می کنند و از هفت دولت هم آزاد هستند و در عین حال در سر کلاس، ایران را سرکوبگر و آمریکا را دولت آزادی معرفی می کنند! به خدا ما از وزیر علوم انتظار تصفیه اساتید غیر ولایی و اسلامی کردن دانشگاه و تفکیک جنسیتی و متمرکز کردن کنکور دکتری و ... را نداریم، اینها همه پیشکش؛ فقط دلمان به حال هم کلاسی ها و شاید فردا برای خودمان می سوزد که بعد از نزدیک به دو دهه تحصیل با پول بیت المال، تحت خفقان پوچ گرایی در دانشکده فیزیک دانشگاه شریف، خودکشی را تنها راه فرار از این گوانتاناموی خوش رنگ و لعاب ببینیم! من به ازای تمام سال های عمرم و به ازای تمام عمر بشریت، از کسانی که از کلید علم، فقط برای بستن درهای معرفت استفاده می کنند و برای پرتاب دانشجویان با اخلاق نخبه به دره الحاد، رخت استادی به تن کرده اند، بیزاری می جویم. در ستمی که در این دانشکده بر علم و دین رفته است و خود شاهد بخشی از آن بوده ام، مرثیه سرایی کم ترین کاری است که می توانم بکنم. بررسی موردی دروغ های تاریخی و شبهات فیلم بی بی سی علیه رهبر انقلاب 2 پاسخ 11 سال قبل معصومه ابتکار به BBC و بررسی چند دروغ دیگر از مستند بیطرفانه! در بخش اول از سلسله مطالب "بررسی موردی دروغ های تاریخی و شبهات فیلم بی بی سی علیه رهبر انقلاب" به 6 دروغ تاریخی بنی صدر اشاره شد؛ در این بخش دو ادعای مطرح شده از سوی جان لیمبرت گروگان سفارت امریکا در سال 58 و چند دروغ دیگر این فیلم پرداخته می شود جان لیمبرت کیست و آیا ادعایش درباره وضعیت گروگان ها صحت دارد؟ 1. در دقایق ابتدایی فیلم، صحنه هایی از حضور آیت الله خامنه ای در سفارت اشغال شده امریکا و در میان گروگان های این کشور نمایش داده می شود. در اینجا جان لیمبرت فرد گروگان گرفته شده در سال 58 توسط دانشجویان که بعدها معاون وزیر خارجه امریکا، مسئول میز ایران در این وزارتخانه و سفیر امریکا در موریتانی هم شد، به روی تصویر ظاهر می شود و می گوید: "بعد از ظهر همان روز خامنه ای آمد، فکر کنم ایران می خواست با این کار دیدار صلیب سرخ با ما را خنثی کند." در ادامه نیز صحنه هایی از آیت الله خامنه ای نشان داده می شود که ایشان می گوید: "از لحاظ وضع غذا و بهداشت و حمام و اینها هم من از همه شان سوال کردم، کلا راضی هستند." و در ادامه مجددا جان لیمبرت می گوید: "در آخر این برنامه تلوزیونی علی خامنه ای رفت و گفت گروگان هایی که من دیدم از وضعشان راضی هستند، خیلی راحت اند و حتی از مهمان نوازی و لطف دانشجوها سپاس گزارند. این واقعا شرم آور بود، اگر یک بار دیگر ببینمش این را به رویش می آورم." اما واقعیت چیست؟ فارغ از اینکه در طول تاریخ 3 دهه بعد از انقلاب، هرگاه زندانی های بیگانه از ایران آزاد شده اند، شروع به کلی گویی و سیاه نمایی پیرامون وضعیت شان در زندان های ایران کرده اند (ملوانان انگلیسی در سال 86 و دو امریکایی متهم به جاسوسی که هفته گذشته آزاد شدند) در رد اظهارات لیمبرت کافی است کتاب "تسخیر" را که معصومه ابتکار، معاون سید محمد خاتمی و از دانشجویان تسخیر کننده سفارت امریکا در سال 58 به رشته تحریر در آورده است را مرور کنیم، تا صحت با کذب بودن ادعای این گروگان امریکایی مشخص شود: "دانشجویان روابط دوستانه ای با برخی و شاید اکثر گروگان ها برقرار کرده اند. بعضی از ما زمان نگهبانی را با گپ زدن با آنها درباره مسایل مختلف از کیفیت غذا گرفته تا سیاست های بین المللی سپری می کردیم. خواهران دانشجو از دو زن گروگانی مراقبت می کردند که پس از آزادی نخستین گروه گروگان ها باقی مانده بودند. اغلب، به ویژه هنگام هواخوری و ورزش با آنها گپ می زدیم ... به لطف محمد یوسف آشپز پاکستانی سفارت که به وی ماهی دو هزار دلار حقوق می پرداختیم، کیفیت غذا عالی بود. او می دانست چطور برای کارفرمایان سابقش آشپزی کند ... به او گفتیم غذاهایی را که دوست دارند تهیه کن. البته به خصوص در نخستین روزها، غذاهای معمول امریکایی طبخ می شد. غذا شامل جوجه سرخ کرده، گوشت با لوبیا سبز و پوره ی سیب زمینی، اسپاگتی ... کیفیت غذای گروگان ها عالی بود. ... شکایتی نداشتیم، غذای گروگان ها خوب بود." معصومه ابتکار در ادامه می نویسد: "در نخستین روزهای اشغال، مقامات صلیب سرخ درخواست ملاقات با گروگان ها را کردند. ما به درخواست آنان پاسخ مثبت دادیم ... وقتی نمایندگان صلیب سرخ رسیدند موقع شام بود ... در حالی که ماموران از اتاق های گروگان ها بازدید و شرایط آنها را کنترل می کردند، ناگهان صدای فردی را از پایین سالن شنیدم. با عجله به طرف صدا رفتم. یکی از گروگان های مسن تر، آقای کوف با صدای بلند و لحنی تند شکایت می کرد. جلوی او یک سینی پر از غذای گرم بود و او مرتب قاشقش را در هوا تکان می داد. فریاد زد: این بی تمدنی است! ماموران صلیب سرخ با عجله به اتاق آمدند. از او پرسیدم دقیقا از چه چیزی شکایت دارید؟ گفت نمی توانم بدون چنگال غذا بخورم. این بی تمدنی است! ... همان وقت و در حضور نمایندگان صلیب سرخ که به سرعت این را به عنوان نمونه ای از نقض حقوق بشر یادداشت می کردند! می خواستم بگویم آقای کوف! آیا واقعا تمدن را استفاده یا عدم استفاده از چنگال معنی می کنید؟ به نظر ما جامعه ی بی تمدن، جامعه ای است که در آن خانواده متلاشی شده و همجنس بازی از حمایت قانون برخوردار است." ابتکار در ادامه کتاب خاطراتش برای تایید توصیف خود از حال و هوای گروگان های امریکایی به خاطرات یکی از گروگان های آزاده شده طی سالهای بعد اشاره کرده و می نویسد: "گروگان ها بعد از ظهر را صرف تماشای فیلم یا استفاده از کتابخانه می کردند. باقی روز را نیز در اتاق شان به مطالعه، نامه نگاری یا بازی می گذراندند. شام به رسم امریکایی ها زود صرف می شد. بعدها خاطرات چند نفر از گروگان ها را خواندم. در این میان راکی سیکمن تصویر منصفانه ای از آن روزها ترسیم کرده بود و حتی گفته بود: «سرویس عالی به نظر می رسید؛ مثل هتل، البته به شرطی که آزاد می بودیم!» سیکمن در بخش دیگری از خاطراتش درباره روابط دوستانه ای که بین بسیاری از گروگان ها و دانشجویان ایجاد شده بود توضیح داده و دروغ بودن تبلیغات جهانی را در آن زمان فاش می ساخت." دو نکته پیرامون ادعای نامه نگاری اوباما با رهبر معظم انقلاب 2. در دقایق انتهایی این فیلم، مجددا جان لیبمرت به روی تصویر ظاهر می شود و ادعای جدیدی را مطرح می کند: "اوباما به او (رهبر معظم انقلاب) نامه هایی فرستاده. تا آنجا که من می دانم آقای خامنه ای به اولی جواب داد و به دومی نداد." و بلافاصله راوی فیلم می گوید: "بعد از حمایت باراک اوباما از مخالفان دولت ایران آیت الله خامنه ای جواب نامه دوم او را نمی دهد." طبق فرایشات مکرر رهبر معظم انقلاب بعد از انتخابات، قطعا اوباما به ایشان نامه نوشته است. ایشان این موضوع را هم در نماز جمعه 29 خرداد 88 و هم سخنرانی در 12 آبان 88 در جمع دانشجویان بیان می کنند و فارغ از این نیز سعید جلیلی دبیر شورای عالی امنیت ملی کشور در 6 اسفند 89 در این باره می گوید: "تنها دو روز مانده به انتخابات، اوباما نامه ای به رهبر انقلاب می نویسد و به صراحت اعتراف می کند که بدون جمهوری اسلامی مسائل منطقه و بین الملل حل نخواهد شد." لذا در اصل نامه اوباما به رهبر انقلاب تردیدی نیست اما باید توجه داشت پاسخ رهبر انقلاب به نامه اوباما و هم چنین نامه دوم اوباما در این زمینه چیست؟ آیا در این زمینه سندی وجود دارد یا اگر غیر از این است که هر کس در هر نقطه جهان می تواند درباره هر موضوعی یک ادعا داشته باشد. بی بی سی چگونه می تواند نام این فیلم 60 دقیقه ای را "مستند" بگذارد، در حالی که اصلی ترین و مهم ترین ادعاهای مطرح شده در آن را جملات تقطیع شده، دروغ های تاریخی و ادعاهای فاقد سند تشکیل می دهند؟ اما در ادامه تعبیری که راوی فیلم بکار می گیرد نیز نکته مهمی در پی دارد: "بعد از حمایت باراک اوباما از مخالفان دولت ایران ..." و این یعنی تایید همه آنچه که طی فتنه پس از انتخابات، سبزها سعی بر انکار آن داشتند. چرا که طی این 33 سال همواره یکی از مهم ترین آسیب های ضدانقلاب در پوشش های مختلف، حمایت های پیدا و پنهان امریکا و غرب از آنها بوده است. استفاده از خبر آرشیوی تظاهرات در افغانستان برای تایید ادعای منزوی شدن ایران در کشورهای عربی! 3. اما یکی از طنزهای این فیلم، آنجایی است که راوی فیلم می گوید: "تظاهرات مردم ایران نقطه آغازی می شود بر جنبش های اعتراضی در منطقه" و بلافاصله نیز تصاویری از اهانت به عکس رهبر انقلاب و رییس جمهور نشان داده می شود و راوی می گوید: "امروز آیت الله خامنه ای می کوشد خود را با جهره جدید خاورمیانه را سازگار کند و کنترل اوضاع را بدست بگیرد." اما در این میان چند نکته بسیار مهم وجود دارد: اول آنکه چگونه سبزها نقطه آغاز جنبش های منطقه بوده اند اما قیام مردم مصر و تونس زودتر از آنها به نتیجه رسیده است؟ ثانیا، این چگونه الگویی است که در کل ایران، فقط در تهران و آن هم در بخش هایی از شمال تهران که دارای سبک زندگی کاملا متفاوت با توده های مردم است وجود دارد و نمود عینی آن نیز فقط 25 بهمن است اما در دیگر کشورها از جمله بحرین، مصر، یمن و ... تمامی مردم این کشورها در تمامی شهرها نه فقط پایتخت، به میدان مبارزه آمده اند و به جای یک نصفه روز مثل 25 بهمن در ایران، ماه هاست که در حال تظاهرات و مبارزه هستند؟ ثالثا، بی بی سی مدعی می شود که امروز رهبر ایران می خواهد خود را با چهره جدید خاورمیانه تطابق بدهد، اما معلوم نیست در خاورمیانه جدیدی که در مصر سفارت اسراییل تسخیر می شود، در بحرین مردم با عکس های امام خمینی و امام خامنه ای تظاهرات می کنند، در یمن روز قدس با شکوه تر از هر سال برگزار می شود و ... آیت الله خامنه ای چه نیازی به تلاش برای تطابق با این تحولات دارد؟ و مگر جز این است که این تحولات منطقه است که دارد با آرمان های بلند مدت انقلاب اسلامی ایران سازگار می شود؟ رابعا، بی بی سی بار دیگر برای القای سناریوی جعلی خود به ذهن مخاطب، مرتکب یک دروغ دیگر می شود و بلافاصله پس از آنکه مدعی اثرگذاری سبزها بر تحولات منطقه و ... می شود، صحنه هایی از تظاهرات سال گذشته افغانستان را به نمایش می گذارد که در آن به رهبر معظم انقلاب و رییس جمهور اهانت می شود تا مخاطب تصور کند این صحنه ها مربوط به تحولات کشورهای عربی طی ماه های گذشته است! در حالی که تظاهرات افغانستان در پی اعلام خبر دروغ اخراج و اعدام اتباع افغانی در ایران در شهریور سال گذشته صورت گرفت! و بی بی سی برای اینکه هیچ سند دیگری برای ادعاهای خود مبنی بر مخالفت با رهبر ایران طی تحولات اخیر در کشورهای عربی ندارد، مجبور می شود با یک دروغ تصویری، در حالی که صحبت از جنبش های منطقه می کند، به یکباره صحنه های آرشیوی از تظاهرات افغانی ها در اعتراض به اخراج شان از ایران را پخش کند! پایان بخش دوم ... نوشته امیرحسین ثابتی بررسی موردی دروغ های تاریخی و شبهات فیلم بی بی سی علیه رهبر انقلاب 1 6 دروغ تاریخی بنی صدر پیرامون آیت الله خامنه ای مستند اخیر شبکه بی بی سی انگلیس علیه رهبر معظم انقلاب آنقدر ضعیف و بی مایه بود که در همان روزهای اول موجی از انتقادات بسیاری از ضدانقلاب را برانگیخت و مصداقی شد بر این تعبیر که "نور الهی را نمی توان با فوت خاموش کرد" اما از آنجایی که ممکن است دروغ ها، روایت های تحریف شده تاریخی و شبهات ناشیانه این فیلم همچنان برای بسیاری از افرادی که با پیچ و خم های تاریخ 3 دهه انقلاب آشنایی ندارند، محل ابهام باشد، در سلسله مطالبی تمام شبهات وارده در این فیلم (بیش از 50 مورد) پاسخ داده می شود و قسمت اول به دروغ های تاریخی و شبهات بنی صدر اختصاص می یابد: چرا بنی صدر با کلی گویی، حتی یکی از پیشنهادهای نامعقول آقای خامنه ای را نام نمی برد؟ 1. در ابتدای فیلم بنی صدر عنوان می کند که حتی یک پیشنهاد معقول از آقای خامنه ای در شورای انقلاب به یاد ندارد. اما به نظر می رسد این حرف بنی صدر بیش از هر چیز، یک "فحش سیاسی" است. چون بهتر است مشخص شود پیشنهاد معقول یعنی چه؟ و اگر اینطور است چرا بنی صدر حتی یک مورد از پیشنهادهای "غیرمعقول" آقای خامنه ای در جلسات متعدد شورای انقلاب را نام نمی برد؟ و چگونه یک نفر در طول مدت حضور خود در شورای انقلاب، حتی یک پیشنهاد معقول برای عرضه کردن نداشته اما همزمان در میان روحانیون آن برهه، بیشترین ارتباط را با دانشجویان داشته است؟ و اگر به جای کلی گویی های ابوالحسن بنی صدر و بی بی سی، حرفهای امام (ره) برای ما حجت باشد که هست، چطور امام (ره) فردی را که حتی یک پیشنهاد معقول در شورای انقلاب نداده بوده است را بهترین گزینه برای پر کردن خلا شهید مطهری بعد از شهادت ایشان، در میان دانشجویان می دانند: "اشخاصی که می توانند در اینجا بیایند حرف بزنند بروید پیدایشان کنید. بردارید بروید دعوتشان کنید به دانشگاه. ننشینید که من تعیین کنم. البته من "آ سید علی آقا" را صالح میدانم برای این کار" (صحیفه، جلد 7، ص 106) اگر آقای خامنه ای با 6 بار زندان برای انقلاب کاری نکرده، سابقه بنی صدر چیست؟ 2. اما یکی از شاهکارهای بنی صدر در این فیلم، مناظره وی باخودش است! آنجا که می گوید: "در آغاز کار نمی دانستم اینها عضو شورای انقلاب هستند، وقتی هم دانستم همه تعجب می کردند، آدمهایی که آخر نقش شان چه بوده در انقلاب؟ آقای خامنه ای زندان رفته، تبعید رفته. همین!" در واقع بنی صدر با بیان این جملات می خواهد بگوید آقای خامنه ای برای انقلاب کاری نکرده و اساسا چرا از طرف امام (ره) به عضویت در شورای انقلاب منصوب شده است؟ اما در ادامه خودش، پاسخ خودش را می دهد. زیرا اگر ملاک سابقه و تلاش برای انقلاب است که خود بنی صدر بلافاصله می گوید: "آقای خامنه ای زندان رفته، تبعید رفته. همین!" اما اگر هم غیر از 6 بار زندان و تبعید، آقای خامنه ای قبل از انقلاب باید اقدام دیگری می کرده است تا از دید بنی صدر سابقه سیاسی محسوب شود، خود بنی صدر باید پاسخ دهد قبل از انقلاب برای پیروزی انقلاب چه کار کرده است؟ آیا 50 روز زندان رفته است؟ آیا یک ساعت تبعید شده است؟ و اساسا آن موقع که امثال آیت الله خامنه ای در زندان و تبعید بودند، بنی صدر جز درس خواندن در فرانسه چه کار می کرده است؟! ادعای بنی صدر در مورد شهید منتظری و زیر سوال رفتن انتخاب خودش به ریاست جمهوری! 3. در بخش دیگری از این فیلم، بنی صدر مدعی می شود: "آقای محمد منتظری آمد پیش من گفت که تصمیم بر این است که شما نامزد ریاست جمهوری بشوی، آقای خامنه ای هم معاون شما ... من به محمد منتظری گفتم این تصمیم را کی گرفته؟ پس شما یک عده هستید که قیم (مردم) هستید و رییس جمهور تراشید" اما رد این ادعای بنی صدر هم مثل دیگر ادعاهایش بسیار ساده است. اول اینکه اگر واقعا چنین ماجرایی صحت دارد، چرا تا کنون در خاطرات مکتوبی که وی پس از فرارش از ایران منتشر کرده است، به آن هیچ اشاره ای نداشته است؟ مگر می شود کسی که خاطرات سیاسی می نویسد، به چنین موضوع مهمی هیچ اشاره ای نکند؟ آن هم در شرایطی که خاطرات وی در خارج از کشور منتشر شده و هیچ مانعی برای نوشتن این قبیل موضوعات برای او وجود نداشته است. اما نکته مهم تر در این بین، آنجاست که این ادعای بنی صدر قبل از آنکه بخواهد تیری به سمت جمهوری اسلامی، امام یا آیت الله خامنه ای باشد، تیری به سمت خود اوست. چرا که اگر واقعا به قول بنی صدر عده ای رییس جمهور تراش بوده اند و قیم مردم، پس بنی صدر نیز از دل همین فرمول قیم مآبانه رییس جمهور شده و دیگر نمی تواند مدعی شود با رای 11 میلیونی مردم به ریاست جمهوری رسیده است! آیا در مجلس اول تقلب شد و بنی صدر از این ماجرا به خاطر مصالح ملی عبور کرد؟ 4. بنی صدر در ادامه نیز ادعای جدیدی مطرح می کند: "تقلب در انتخابات مجلس شورای اسلامی اول" بنی صدر می گوید: "من به آقای خمینی صحبت کردم که در هیئت می گویند آرا تقلبی است، (اما) به ضرب حکم آقای خمینی مجلس را گشودند. یکی از اشتباهات من این بود که موافقت کردم با این حکم آقای خمینی. از بیم اینکه نکند عراق به ایران حمله کند و ما در دعوای داخلی باشیم." اما بنی صدر که باز هم کلی گویی می کند، توضیح نمی دهد که اگر در مجلس اول تقلب شد و بسیاری از اعضای حزب جمهوری وارد مجلس شدند، اسناد تقلب در انتخابات چه بوده است؟ چگونه وقتی او رییس جمهور شده بود، در انتخابات تقلب نشد اما به محض اینکه رقبای سیاسی او و مجاهدین خلق (منافقین) در انتخابات مجلس اول پیروز می شوند، در انتخابات تقلب شده است؟ و آیا به صرف اینکه "می گویند آرا تقلبی است"، باید انتخابات دیگری برگزار کرد؟ و این آش آنجا شور تر می شود که گوینده فیلم بی بی سی می گوید رقبای حزب جمهوری در مجلس اول، آرای بالای اعضای این حزب را نشانه تقلب در انتخابات می دانستند! اما کسی نیست بپرسد آیا با این معیار منطقی! نمی توان در انتخاب شدن بنی صدر تشکیک کرد؟ مگر او با 11 میلیون و اختلاف نجومی نسبت به دیگر رقبایش پیروز نشد؟ پس آیا او هم با تقلب به ریاست جمهوری رسید؟ در ادامه نیز بخش بنی صدر می گوید "نباید حرف آقای خمینی را قبول می کردم اما از بیم حمله عراق و جنگ داخلی پذیرفتم" اما سوال اصلی اینجاست که مجلس اول که در خرداد 59 انتخاباتش برگزار شد، ارتباطش با جنگ ایران و عراق که در آخرین روز شهریور 59 آغاز شد، چیست؟ آیا بنی صدر علم غیب داشته که صدام چندماه آینده به ایران حمله می کند؟ آیا با صدام ارتباط خاصی داشته که 3 ماه زودتر از حمله وی به ایران آگاه بوده؟ یا امروز که 31 سال از آن زمان می گذرد، بنی صدر در توجیه حرفهایش مجبور است بگوید 3 ماه قبل از حمله عراق به ایران، ترجیح داده از این موضوع عبور کند چون می دانسته عراق به ایران حمله خواهد کرد؟ اما اگر حتی این سخن بنی صدر را هم بپذریم که وی به خاطر اوج گذشت و ایثار و پرهیز از اختلافات درونی و اینکه پیش بینی می کرده عراق به ایران حمله خواهد کرد، از این ماجرا چشم پوشی کرده است، شواهد تاریخی متعدد وجود دارد که اساسا ابوالحسن بنی صدر با ایجاد فضای آرام سیاسی در کشور کاملا مشکل داشته است. چون بعد از حمله عراق به ایران در شهریور 59، تا خرداد 60 که بنی صدر استیضاح شد، اکثر سخنرانی ها و میتینگ های او در راستای تشدید اختلافات داخلی و ایجاد تنش های سیاسی بوده است. حال چگونه است کسی که در میان اوج حملات دشمن و تسخیر خرمشهر توسط عراق، آن سخنرانی های سیاه را در روز عاشورا، 22 بهمن و 14 اسفند می کند، به فکر این بوده که از یک مساله ای همچون تقلب رقبایش در انتخابات عبور کند تا کشور دچار تشنج نشود؟! آیا آیت الله خامنه ای یک بار هم در خط مقدم جبهه حضور نداشت؟ 5.. بنی صدر در ادامه دروغ هایش در مستند بی طرفانه! بی بی سی مدعی می شود: "در جبهه هم هیچ وقت کسی او را در خط مقدم جبهه ندید ... یک عکس نشان بده که ایشان در خط مقدم جبهه بوده. اینها تاریخ است و تاریخ را باید همانطوری که روی داده گفته شود." اما دروغ بودن این ادعای بنی صدر، با انتشار همین یک عکس از آیت الله خامنه ای در خرمشهر مشخص می شود و بنی صدر باز هم باید توضیح بدهد که اگر خرمشهر خط مقدم در سالهای 59 تا 60 نبوده است، پس کجا خط مقدم محسوب می شده است؟ مگر غیر از این است که خرمشهر در آبان 59 توسط عراق تسخیر شد؟ و حتی فارغ از این عکس، خاطرات متعدد خود آیت الله خامنه ای در روزهایی که در خط مقدم جبهه بوده است را چه کسی تا کنون انکار کرده است؟ و حتی فارغ از خاطرات مفصل حسن فیروز آبادی از نقش آقای خامنه ای در عملیات آزادسازی سوسنگرد، بخشی از خاطرات شفاهی خود آیت الله خامنه ای مربوط به حضور ایشان در خط مقدم جبهه ها را که در خاطرات دیگر شهدا از جمله شهید چمران نیز تایید شده است، می خوانیم: "محل استقرار ما در این 8، 9ماهی که در منطقه عملیات بودم، «اهواز» بود، نه « آبادان»؛ یعنی اواسط مهرماه به منطقه رفتم (مهرماه 59 تا اواخر اردیبهشت یا اوایل خرداد 60) یکماه بعدش حادثه مجروح شدن من پیش آمد که دیگر نتوانستم بروم. یعنی حدود 8، 9 ماه، بودن من در منطقه جنگی، طول کشید. حدود 15 روز بعد از شروع عملیات بود که ما به منطقه رفتیم. اول میخواستم بروم «دزفول» یعنی از اینجا نیت داشتم. بعد روشن شد که اهواز، از جهتی، بیشتر احتیاج دارد. لذا رفتم خدمت امام و برای رفتن به اهواز اجازه گرفتم که آن هم برای خودش داستانی دارد. تا آخر آن سال را کلاً در خوزستان بودم و حدود دو ماه بعدش هم تا اواخر اردیبهشت یا اوایل خرداد 60 رفتم منطقه غرب و یک بررسی وسیع در کل منطقه کردم، برای اطلاعات و چیزهایی که لازم بود؛ تا بعد بیایم و باز مشغول کارهای خودمان شویم. که حوادث «تهران» پیش آمد و مانع از رفتن من به آنجا شد. این مدت، غالباً در اهواز بودم ... من به شهید چمران گفتم: «چطور است من هم لباس بپوشم بیایم؟» گفت:«خوب است. بد نیست»؛ گفتم: «پس یک دست لباس هم به من بدهید.» یکدست لباس سربازی آوردند، پوشیدم که البته لباس خیلی گشادی بود! بنده حالا هم لاغرم؛ اما آن وقت لاغرتر هم بودم. خیلی به تن من نمیخورد. چند روزی که گذشت، یکدست لباس درجه داری برایم آوردند که اتفاقاً علامت رسته زرهی هم روی آن بود. رسته های دیگر، بعد از اینکه چند ماه آنجا ماندم و با من مأنوس شده بودند، گلایه می کردند که چرا لباس شما رسته توپخانه نیست؟ چرا رسته پیاده نیست؟ زرهی چه خصوصیتی دارد؟ لذا آن علامت رسته زرهی را کندم که این امتیازی برای آنها نباشد، به هر حال، لباس پوشیدم و تفنگ هم خودم داشتم. البته حالا یادم نیست تفنگ خودم را برده بودم یا نه. همین تفنگی که اینجا توی فیلم دیدید روی دوش من است، کلاشینکف خودم است. الان هم آن را دارم. یعنی شخصی است و ارتباطی به دستگاه دولتی ندارد. کسی یک وقت به من هدیه داده بود. کلاشینکف مخصوصی است که برخلاف کلاشینکفهای دیگر، یک خشاب پنجاه تایی دارد. غرض؛ حالا یادم نیست کلاشینکف خودم همراه بود، یا آنجا گرفتم. همان شب اول رفتیم به عملیات. شاید دو، سه ساعت طول کشید." منبع: مصاحبه توسط تهیه کنندگان- مجموعه « روایت فتح» یا خاطره دیگر که می فرمایند: "پشتیبانی خرمشهر و آبادان و بعد، عملیات شکستن حصر آبادان که از « محمدیه» نزدیک «دارخوین» شروع شد، ازجمله مسائل مرتبط با حضور در منطقه عملیاتی بود. همین آقای «رحیم صفوی» سردار صفوی امروزمان جزو اولین کسانی بود که عملیات شکستن حصر را از چندین ماه قبل شروع کرد که بعد به عملیات «ثامن الائمه» منجر شد. ... بچه های سپاه، با کلاشینکف و نارنجک و خمپاره و با این چیزها میجنگیدند و اصلاً چیزی نداشتند. این، شرایط واقعی ما بود، اما روحیه ها در حد اعلی. واقعاً چیز شگفت آوری بود! دیدن این مناظر، برای من خیلی جالب بود. یکی، دو روز آنجا بودم و بازدیدی کردم و هدفم این بود که هم گزارش دقیقی از آنجا به اصطلاح برای کار خودمان داشته باشم (وضع منطقه را از نزدیک ببینم و بدانم چه کار باید بکنم) و هم اینکه به رزمندگانی که آنجا بودند، خدا قوتی بگوییم ... این، خلاصه حضور ... ما در آبادان و آن منطقه اشغال نشده خرمشهر، به اصطلاح «کوت شیخ» بود." منبع: مصاحبه توسط تهیه کنندگان - مجموعه« روایت فتح» ماجرای کرخه کور چیست؟ 6. بنی صدر در بخش دیگری از سخنانش مدعی می شود: "در جبهه کرخه کور، فرار این آقا مصیبت به بار آورد. موجب شد تا سربازان فرار کنند و ما تا آنها را به جبهه برگرداندیم، جانمان به لب رسید." اما ماجرای کرخه کور چه بوده است و آیا آنچه که بنی صدر تعریف می کند صحت دارد؟ تمامی اسناد مکتوب و خاطرات شفاهی به جا مانده از دوران دفاع مقدس نشان می دهد که استراتژی های نظامی بنی صدر و دیگر فرماندهان سپاه و بسیاری از مسئولین وقت از جمله آیت الله خامنه ای، کاملا متضاد و در تقابل با یکدیگر بوده است. به گونه ای که تفصیل آنها فرصت دیگری می طلبد اما به طور خاص در ماجرای کرخه کور، دو هفته قبل از آغاز عملیات توسط رزمندگان ایرانی، بنی صدر دستور تخلیه هویزه را از نیروهای بسیج و پاسدار صادر و دستور داد که در سوسنگرد مستقر شوند. این دستور بنی صدر، با مخالفت جدی شهید علم الهدی و دیگر رزمندگان مواجه می شود و بعد از آن که علم الهدی با حضرت آیت الله خامنه ای تماس می گیرد، دستور بنی صدر لغو و نیروهای بسیج و سپاه در هویزه باقی می مانند. یک هفته بعد، تصمیم بر آن می شود که از محور هویزه و سوسنگرد حمله انجام گیرد. این عملیات را می توان نقطه عطف عملیات منظم ارتش و سپاه دانست اما بار دیگر بنی صدر، شعار جدایی ارتش از سپاه را سر داده و می گوید سپاه نباید در این عملیات شرکت کند. اما نیروهای بسیجی و سپاه که در منطقه بوده و اغلب آنها به منطقه آشنایی داشتند، این ترفند بنی صدر را ضربه شدیدی بر پیکر عملیات می دانستند. بار دیگر، این مسأله با تلاش شهید علم الهدی و تماس های مکرر وی با مسؤولان در تهران، حل شده و قرار می شود که سپاه به عنوان پیاده ارتش در عملیات شرکت کند. 15 دی 1359، روز آغاز عملیات، برای این عملیات دو تیپ از لشکر 16 زرهی قزوین و یک تیپ از لشکر 92 زرهی اهواز در نظر گرفته می شود که دو گردان از نیروهای سپاه و عده ای هم از نیروهای جنگ های نا منظم ( شهید چمران) نیروهای ارتش را یاری می دادند. از جمله هدف های این عملیات، پاکسازی شمال و جنوب کرخه کور از وجود نیروهای متجاوز ارتش عراق و آزاد سازی پادگان حمید و منطقه جفیر بود. نتایج عملیات در این روز موفقیت آمیز بود . اما هنوز عقبه های اصلی دشمن در پادگان حمید و سه راهی جفیر آسیب ندیده بود. لذا روزمندگان پس از تصرف مرزهای کرخه و حاج بدر، قصد پیشروی به سوی پادگان حمید را داشتند اما بنا به دلایلی، مانند نرسیدن مهمات، قرار بر این شد که ادامه عملیات در 16 دی ماه انجام شود که در نهایت این عملیات به علل مختلف شکست می خورد. اما نکته اصلی اینجاست که مستند این ادعای بنی صدر که آیت الله خامنه ای در ماجرای کرخه کور فرار می کند و حتی عده ای از رزمندگان نیز پشت سر ایشان می روند، چیست؟ کدام یک از خاطرات حاضرین در جبهه، حتی یک رزمنده معمولی این ادعا را تایید می کند؟ چرا بنی صدر این اتفاق مهم را هیچ یک از خاطرات خود که در خارج از کشور و بدون هیچ محدودیتی منتشر کرد، مورد اشاره قرار نداده است و حتی در سال 60 نیز که چند تن از نمایندگان حامی وی در مجلس از آیت الله خامنه ای در این باره سوال می کنند، هیچ کدام مدعی "فرار" ایشان از کرخه کور نمی شوند؟ بلکه پیرامون شکست عملیات و ... صحبت می کنند؟ اما پاسخ مشروح آیت الله خامنه ای به این دروغ بزرگ، در 31 خرداد 1360 در صحن مجلس چه بود؟ پاسخی که بی بی سی فارسی هیچ گاه حاضر به پخش آن نشد: " اما مطلبی که راجع به مساله «هویزه» دیروز خانم طالقانی، جمله ای را در اینجا نقل کردند، من وظیفه خودم دانستم که آن را بگویم، آقایان بنده روز 15 دی خودم در آن منطقه هویزه بودم که روز پانزدهم دی روز حمله به نیروهای عراقی است. یعنی حمله نیروهای ما به نیروهای عراقی ... نیروهای دشمن منهدم شده بودند و یک لشکر ما تمام در خط بود و حرکت میکرد. البته بچه های سپاه هم در همان حدود ساعت شاید دو و دو و نیم بعد ازظهر بود. همان عده بچههایی که شهید هم شدند، من آنها را دیدم. که مابین هویزه و آن منطقهای که خط اول بود، داشتند بطرف خط اول حرکت میکردند و میرفتند، لب کرخه کور من اینها را دیدم. یعنی در کنار کرخه اینها از طرف غرب بطرف شرق می آمدند چون نیروهای ما و هم نیروهای دشمن هر دو بعکس حرکت میکرد. یعنی از طرف غرب به طرف شرق فرار میکردند. تا به نیروهای خودشان حدود «دب حردان» که در غرب اهواز قرار میگیرد و شرق این نقطهای که من دارم میگویم، قرار دارد، بپیوندند، این بچهها داشتند به همان طرف میرفتند. که من به بعضی از برادرها گفتم که حالا یک مقداری آمدید و نیروهای ما هم دارد پیش میرود و عجله کنید، نروید حالا برگردید. بچهها گفتند که نه، میخواهیم برویم و رفتند. در آن ماجرا من هیچکس را مقصر نشناختم. فردای آن روز یعنی شانزدهم هم تا حدود ساعت سه، و سه و نیم بعدازظهر بنده بودم و آقای بنیصدر هم در آنجا بود. بعد نیروهای ما بتدریج بنا کردند ضربت خوردن یعنی به نیروهای عراقی، نیروی بزرگی به کمکشان آمد و نیروهای ما را از پهلو هدف قرار دادند. و این قبلا برای نیروهای ما و دستگاه اطلاعاتی ما محاسبه نشده بود. این بود که نیروهای ما شروع کردند به عقبنشینی کردن. من ساعت حدود سه و نیم بود با عجله به شهر آمدم که در قرارگاه آن لشکر دیگری که در آنجا هست، حاضر بشوم و به آن فرماندهان و افسران تاکید کنم و سفارش کنم که آنها از یکطرف دیگر وارد بشوند بعضی از برادران دیگر نظامی ما برای دست و پا کردن مهمات و این قبیل چیزها آمدند و همه در آن ساعت بینی و بین الله تلاش میکردند. یعنی من آن کسانی را که مسوولان سطح بالا هستند نظامی و غیرنظامی نیافتم که تلاش نکنند. البته در آن ساعت وقتی که من میآمدم آقای بنیصدر نبود. حالا شاید که نماز میخواند و یا خوابیده بود و یا غذا میخورد، نمیدانم. بهرحال یکی دو ساعتی نبود لیکن بعد که ما آمدیم تا ساعت یک بعد از نیمه شب هم ایشان در آنجا بوده و نیروهای ما وقتی منهدم شده بودند، ایشان آنجا دیده بود و شاهد بوده، بعدا آمده بود برای ما نقل میکرد. علی ایحال در ماجرای هویزه که تعدادی از بچههای ما شهید شدند، من بطور قطع نفی نمیکنم اما به هیچوجه نشانی از یک تعلل عمدی و سستی عمدی، خدای نکرده خیانتی مشاهده نکردم، چون دیروز شنیده شد کسانی میگفتند که این کار، کار آقای بنیصدر بوده است، نه، ما درباره آقای بنیصدر اینقدر اشکال و ایراد وارد و بجا و منطقی داریم که محتاج این نیست که این مسالهای که هیچ راهی برای اثبات ندارد، به ایشان ما نسبت بدهیم." پایان بخش اول ... نوشته امیرحسین ثابتی
طبقه بندی: هاشمی خاتمی امام خامنه ای بی بی سی قتل های زنجیره ای
طبقه بندی: خاتمی امام خامنه ای بی بی سی قتل های زنجیره ای هاشمی رفسنجانی منتطری
روزی که می خواستم انتخاب رشته کنم تصمیم گرفته بودم که بهترین دانشکده فیزیک ایران را انتخاب کنم و بنابراین فیزیک شریف را انتخاب کردم. اسامی اساتیدی را شنیده بودم که در فیزیک ایران حرف اول را می زنند و تصور می کردم هر کدام از آنها برای من پنجره ای به سوی حقیقت جهان هستی شوند. ولی حالا که اینجا آمده ام می بینم که اینجا حقیقت هستی معنای دیگری دارد! تمام تلاش ها در اینجا به این معطوف شده که جهان را در یک چارچوب خشک و مکانیکی تعبیر کنیم که در آن خدا معنایی ندارد.
بارها و بارها تا به حال به فکر خودکشی های هم کلاسی هایم افتاده ام و هر روز ترس از خودکشی مجدد یکی از آن ها، سراسر وجودم را می لرزاند. شوخی که نیست! در دنیایی که خودکشی یک دانشجوی نخبه دانشگاهی، رئیس دانشگاه را مستعفی می کند و وزیر را برکنار می کند، اینجا در دانشکده فیزیک دانشگاه صنعتی شریف سه خودکشی در کمتر از 9 ماه صورت می گیرد و آب از آب تکان نمی خورد!
مسئولان دانشگاه هم که مانند یک ناظر کلاسیک که مشاهداتش هیچ تأثیری در سیستم ندارد(بر خلاف ناظر کوانتومی)، کناری نشسته و فقط به این سیستم فشل نگاه می کنند!
تجربه سال ها تحصیل در شریف، به ما ثابت کرده است که مدیرانی که نگران از دست دادن مناصب فعلی خویش هستند، حتی اگر به ظاهر اشخاص متدینی هم باشند، نمی توانند تغییری در این وضعیت ایجاد کنند و امروز هم که ظاهراً دور، دور عدالت و مبارزه با فساد است، این ضایعات دانشگاهی بر طرف نخواهد گردید، تا شاید وقتی دیگر...!
ای کاش می شد دوباره با این تجربیات به چند سال پیش برمی گشتم. مطمئناً دیگر این راه را نمیرفتم. حالا تصمیم گرفتهام که دیگر ادامه تحصیل ندهم. اگر پشت پاچال بازار کار میکردم، آن قدر افسوس روزهای از دست رفته و شور و شوق فرو خفته ام را نمی خوردم. شاید این جزای غرور بیدلیلم باشد، آن روزهایی که پدر پیرم را اصلاً به حساب نمی آوردم و او را فردی بی سواد
می دانستم که تا ششم بیشتر درس نخوانده است. ولی امروز به او غبطه می خورم چرا که باید بعد از چند سال دوباره همان کار او را آرزو کنم؛ با این تفاوت که نگاههای شماتت بار مردم به یک
فارغ التحصیل بی انگیزه دانشگاه صنعتی شریف را نیز باید تحمل کنم. اما سوز این زخم جان گداز، آن طور نیست که بتوان آرام گرفت.
طبقه بندی: دانشجو دانشگاه شریف دردنامه خودکشی فیزیک
طبقه بندی: اوباما امام خامنه ای بی بی سی معصومه ابتکار
طبقه بندی: امام بنی صدر خامنه ای بی بی سی
By Ashoora.ir & Night Skin