سفارش تبلیغ
صبا ویژن


























فردا از آن ماست (موج سوم )

و سالهاست در پس پرده اشک، کوچه باغ نگاه مهربانت را در تجسّم آه می بینم،

سالهاست نگاهم بی ترانه حرفهایت مانده،

و سالهاست دیوار زمان، انتظار شکستن را می کشد...

ابراهیم بت شکن دوران، فرزند ناجی نوح...!

بیا و کشتی عشقت را به عاشقان بی قرار عرضه دار

و مگذار در اقیانوس پر تلاطم عشق و فراق جان دهیم.

مهربانم چه قرن ها، چه عصرها و چه جمعه ها که زمان به انتظار آمدنت

بر سر راهت به انتظار نشست و تو ای معشوق زیبنده عرش و فرش

حتی به ناز نیم نگاهی بر قامت خمیده منتظران دیرینه ات نینداختی.

مهربانم دیگر سکوت چشمها شکسته، بغض های نشکفته باز شده،

قلبهای بی آهنگ تپیدن گرفته و آغوش زمان به آمدنت گشوده گشته.

عزیزم هر روز بر کوچه های سرد و یخ بسته ظلمت قدم می نهم

آنقدر بوی نفرت از وجود دیوان آدم نما برخاسته،

آنقدر زمین سرد است که تنها قدمهای گرم تو

یارای آب کردن برفهای زمستان بی بهایش را دارد،

مهربانم چشمهایم در این ظلمت نمی بیند،

چراغ فروزان راهم بیا...!

همین جمعه بیا مهربانم...!



نوشته شده در جمعه 90 آبان 20ساعت ساعت 3:11 عصر توسط منتظر| نظر
طبقه بندی: انتظار امام زمان جمعه غربت درد و دل

دریغ است از ولی اما ولی تنهاست بی مردم

علی، آری علی، حتی «علی» تنهاست بی مردم

برای دفع دیوانی که آغالیده‌اید آنک

عقیم از مصطفی زادن هبل بالیده‌اید آنک

کم از زنهای برزنهای بی‌آزرم بی‌آزر

بتی بالیده‌اید از خرقه: دستی خون و دستی زر

بر آن حوضی که جامی می دهند - البته بی سر را -

کساد از کاسه‌ها در کوزه خواهد کرد کوثر را

در این عشرت‌سرا از جوش عیاشی و اوباشی

علی - القصه - خواهد ماند و حوضش حوض نقاشی

حقیقت زیر سنگ آز و ناز است از شما از ما

خدا بیزار و آیین بی‌نیاز است از شما از ما

چه می‌خواهیم از این خدمت به جای خویشتن کردن

غرامت بر خدا هشتن برای خویشتن کردن

چو خضراء دمن از «من» خسی بالید و خستر شد

و خرهایی که استر شد و پرهایی که بستر شد

مبیعی بود و شیطان چانه زد تا پیر شد بلعم

زر و زن را میانجی کرد و غافلگیر شد بلعم

صلای آسمانی چون مسیحا را فروگیرد

بمان تا یوشع احمد اریحا را فروگیرد

الا یا قومنا قوموا اذا الصبح مصباحا

لنا فی الصّبح آثارٌ؛ أ لیس الصبح إصباحا؟

صلامان می‌زند ساقی به گلبانگ خراسانی

به: أنّ اللیلَ قد ولّی و أنّ الدیکَ قد صاحا

مشرف کرد خواهی ماه من از باده مستان را

سلام الله بسم الله روشن کن شبستان را

تو می‌آیی و گیتی گریه خواهد شد برای تو

به تیغ، این تیه کژدم، قریه خواهد شد برای تو

علی معلم دامغانی




نوشته شده در جمعه 90 آبان 20ساعت ساعت 2:52 عصر توسط منتظر| نظر بدهید
طبقه بندی: علی معلم آقا امام خامنه ای غربت

مرجع دریافت قالبها و ابزارهای مذهبی
By Ashoora.ir & Night Skin