فردا از آن ماست (موج سوم )
1) نوع ادبیات این مصاحبه در شان آقای هاشمی نیست جا وی در این مصاحبه به جای این که از رهبری تعریف کند بیشتر، عجیب این که آقای هاشمی بعضا وقتی در کشور مشکلی پیش آمده درماجرای قایم مقام رهبری منتظری نیز به رغم مخالفت صریح یک روز قبل از مطرح شدن قائم مقامی آقای منتظری در مجلس گفتم: «فردا قرار است موضوع قائم مقامی آقای منتظری در مجلس امام, گلههای سوزانی از آقای منتظری را آغاز کرد که کجا چه سخن امام که به اینجا رسید, من گفتم: « بله! آقای سید عباس و سید جعفر کریمی و چند نفر دیگر هم بودند». امام فرمود: «او این طور است»! عرض کردم: «بفرمایید که فردا ایشان به عنوان قائم مقام رهبری عرض کردم: «بله؛ اما به آقای هاشمی نفرمایید که من آمدم [ و این را که گفتم, امام – اعلی الله مقامه – سه بار خندید و فرمود: «خاطرت جمع باشد». از دفتر امام, حرکت کردم و آمدم شورای نگهبان. جلسه تمام شده شب, بعد از نماز مغرب و عشاء خانم حاج احمد آقا زنگ زد که گفتم: «همین طور است». فردای آن روز, آقای هاشمی موضوع قائم مقامی آقای منتظری را در مجلس خبرگان مطرح کرد.!! آقای محمدی گیلانی اضافه کرد که: پس از این ماجرا, روزی آقای هاشمی در حضور جمعی گفت: من بعد گفتم: چرا؟ ما در اجلاسیة قبل, به آقایان گفتهایم که ایشان را به عنوان قائم مقام, مطرح کنیم». فرمود: نه! یکی از دوستان آمده و چنین گفته... . گفتم: ما اعلام کردهایم. نمیشود."!!!! منبع: سنجة انصاف, ص 16-17 این موضوع را امام در نامه 6/1/67 به منتظری بر آن مهر براستی آی تا کنون فکر کرده اید چرا آقای هاشمی به رغم 3) آقای هاشمی اختلاف خودرا با رهبری امری طبیعی دانسته به 4) مع الاسف آقای هاشمی به طورآشکار به تحریف سخنان مقام معظم رهبری پرداخته، در پاسخ به این سوال نظر صریح جنابعالی را در خصوص حمایتهای پی در پی و بی دریغ مقام معظم رهبری، از دولت نهم و شخص رئیس محترم جمهور، چیست؟.
می گوید" من این جوری خودم را راضی و قانع میکنم که رهبر معظم انقلاب تحول آفرینی نیز یکی دیگر از امتیازات دولت نهم از دیدگاه بقابله با فساد که سال ها بود کشور از آن رنج می برد و سال یکی دیگر از اموری که ملت ایران ومقام معظم رهبری را به شدت براستی آیا می توان بیان این همه حقیقت را در رضایتمندی از 5) آقای هاشمی در باره نقش خود در تشکیل دولت ایتلاف ملی در وعجیب این که این مصاحبه پس از تنظیم ، به رویت آقای هاشمی
داشت که آقای هاشمی که این مصاحبه را بازبینی کرده اند قدری از فخامت آن
می کاستند؛ چرا که این
نوع ادبیات به مراتب از عباراتی که در باره رهبر
انقلاب و مراجع عظام تقلید به کار گرفته می شود بسیار فرا تر است! به
عنوان نمونه " حضرت آقا چنین فرمودند... وحضرت ایشان ....."
خود را ستوده، می گوید" من ورهبری لازم ملزوم و مکمل هم دیگرهستیم " این
جمله به جای این که ستایش وتعریف از رهبری باشد تنقیص ایشان است، زیرا
معنایش این است که مقام معظم رهبری به دون من ناقص است و به عبارت دیگر
تمام تدبیرهای رهبری در جهت پیشرفت و تعالی کشور حاصل فکر تلاش رهبری
نیست،بلکه وی هم در آن ها سهیم است. این اظهارات برای آن است که بتواند در
آینده، همه افتخارات این دوره را به نفع خود مصادره کند. البته این اولین
بار نیست که ایشان افتخارات نظام را به پای خود می نویسد، با مراجعه به
کتاب خاطرات وی روشن می شود که او همواره سعی کرده حتی افتخارات جنگ را
نیز به نفع خود مصادره کند! این درحالی است که مردم ما به خوبی می دانند
همه افتخارات نظام مرهون تدبیرهای داهیانه حضرت امام ره ومقام معظم رهبری
است . از سوی دیگر غالب مشکلاتی که برای ملت ونظام پیش آمده محصول فشارهای
بیجا و مشاوره های متوقعانه این گونه افراد بوده است؛این نکته را امام
عزیزمان در باره انتخاب آقای بازرگان و ریاست جمهوری بنی صدر و قایم مقام
رهبری منتظری در نامه 6/1/67به آن اشاره کرده اند" واللَّه قسم، من از
ابتدا با انتخاب شما مخالف بودم، ولى در آن وقت شما را ساده لوح مىدانستم
که مدیر و مدبر نبودید ولى شخصى بودید تحصیلکرده که مفید براى حوزههاى
علمیه بودید و اگر اینگونه کارهاتان را ادامه دهید مسلماً تکلیف دیگرى
دارم و مىدانید که از تکلیف خود سرپیچى نمىکنم. واللَّه قسم، من با نخست
وزیرى بازرگان مخالف بودم ولى او را هم آدم خوبى مىدانستم. واللَّه قسم،
من رأى به ریاست جمهورى بنى صدر ندادم و در تمام موارد نظر دوستان را
پذیرفتم." صحیفه نور، ج21، ص: 332
آن را معلول بی توجهی امام یا مقام معظم رهبری به دیدگاه های خود دانسته
است؛ نمونه آن را می توان در اظهارات وی در مصاحبه با فرزاد حسنی در
برنامه " فوق العاده" شبکه 3ملاحظه کرد؛ او دراین مصاحبه همه خسارات ناشی
از حاکمیت بنی صدر را به گردن امام گذاشت و گفت "مساله بنیصدر از مواردی
بود که بین ما و حضرت امام اختلاف نظر پیش آمد، ما که میگویم نه این که
من، مجموعهای که در حزب جمهوری اسلامی و یا در شورای انقلاب بودیم؛ نه
این که بنیصدر را آدم صالحی نمیدانستیم؛ بنی صدر از همرزمان ما بود،
وقتی هم که به ایران آمد، نهضت آزادی مخالف این بود که بنیصدر وارد شورای
انقلاب شود، ما وی را وارد شورای انقلاب کردیم؛ جبهه ملی و نهضت آزادی با
او تعارض داشتند،با بنیصدر بیشتر، افرادی مثل سنجابی و سلامتیان بودند،
به انتخابات ریاست جمهوری که رسیدیم، در این مدتی که با آقای بنیصدر کار
کرده بودیم، به این نتیجه رسیده بودیم که وی برای ریاست جمهوری مناسب
نیست، علیرغم دوستی و همکاری که داشتیم،البته حضرت امام مانند ما با
بنیصدر کار نکرده بودند،ما پیشنهادمان آقای دکتر بهشتی بود تا نامزد
ریاست جمهوری شود، امام موافقت نکردند فرمودند روحانی نیاید و بر سر همین
هم اختلاف داشتیم." وی در این مصاحبه از یک سو امام را شخصیتی مشورت
ناپذیر! معرفی کرده و از سوی دیگر از حامیان جدی بنی صدر که گویا تصمیم
ایشان در این امر کارساز بوده و در نهایت همه تبعات آن را به گردن امام
انداخته است: "به هر حال ایشان تصمیم گرفتند و ما هم پذیرفتیم و انتخابات
آن طور برگزار شد و به آن جا رسید که میدانید، و در آن چند ماهی هم که
بنیصدر حاکم بود، آن قدر سند به وجود آمد"!! وسرانجام عزل بنی صدر را
محصول تلاش های پی گیر و نامه نگاری های خود دانسته می گوید: "تقریباً
یکسال گذشت، همان در و همان پاشنه بود، که من پشیمان شدم که چرا نامه را
در آن موقع {در بیمارستان قلب }به امام ندادم، یک نامه دیگری خودم نوشتم و
دو نامه را با هم خدمت امام دادم و گفتم که شما در جریان نظرات ما هم قرار
داشته باشید، ایشان هم محبت کردند و فکر میکنم موثر هم بود." این در حالی
است که امام با صراحت این ادعا را رد می کنند و می فرمایند " واللَّه قسم،
من رأى به ریاست جمهورى بنى صدر ندادم و در تمام موارد نظر دوستان را
پذیرفتم." این نکته را شهید بهشتی نیز در نامه ای که به عنوان رنجنامه به
محضر امام نوشتند یاد آور شده اند. اکنون باید دید که تبعات منفی ریاست
جمهوری بنی صدر را باید در تلاش های چه کسی مشاهده کرد؟ امام ره یا آقای
هاشمی؟!
امام، آقای هاشمی در جهت قایم مقامی وی تلاش کرد وآن همه تبعات منفی
وبحران را برای نظام وانقلاب یه وجود آورد که اگر تدبیر به موقع امام ره
در آخرین سال عمرشان مبنی بر عزل صریح وافشای مسایل پشت پرده این ماجرا
نبود امروز نامی از انقلاب اسلامی باقی نمانده بود. آقای ری شهری در کتاب
"سنجه انصاف " از بخشی از حقایق، پرده برداشته، نوشته است: "آیت الله
محمدی گیلانی در تاریخ 6/9/79 به مناسبت شهادت حضرت امام کاظم(ع) در منزل
آقای علی رازینی ضمن سخنرانی گفت:
خبرگان (25/04/1364), من ضمن تماس با دفتر امام(ره) کتباً (از طریق آقای
توسلی و آقای رسولی) از ایشان درخواست ملاقات کردم. در آن موقع اعلام شده
بود که امام تا پانزده روز ملاقات ندارند. من در تکه کاغذی نوشتم مطلبی
واجب و ضروری است, احساس وجوب کردم به عرض مبارک برسانم. امام اجازه دادند
خدمتشان رسیدم.
خبرگان مطرح شود, خواستم به عرضتان برسانم به آقای هاشمی بگویید مطرح
نشود. من به آقای منتظری ارادت دارم؛ خدمتشان درس خواندهام؛ ایشان را
عابد و زاهد مىدانم؛ ولی این خصوصیات, کافی نیست. او از عهده این کار بر
نمیآید...».
کرده و کجا چه...! و اضافه فرمود: «احمد هم از او دفاع مىکند! از منزل
سید مهدی هاشمی, دستنویسهای او را آوردهاند. من دیدم نامههای آقای
منتظری از نوشتههای مهدی هاشمی الهام گرفته! این را من برای ایشان
نوشتم»!
مطرح نشود». امام قدری فکر کرد و فرمود: « احمد نیست, میشود شما زحمت
بکشید و به آقای هاشمی بگویید بعد از ظهر من ایشان را ببینم؟»
این جریان را خدمت شما گفتم]. به هیچ کس نگویید. میترسم مرا هم شمسآبادی
کنند یا مثل شیخ قنبر در چاه بیندازند».!
بود و بعد رفتم خدمت آقای هاشمی و گفتم صبح, خدمت امام رسیدم. کاری داشتم.
فرمودند به آقای هاشمی بگویید که من ایشان را ببینم...
حاج آقا! امام فرمودند: آنچه امروز ما صحبت کردیم, مبادا از شما تجاوز
کند».
از ظهر رفتم خدمت امام. امام فرمودند: «موضوع قائم مقامی آقای منتظری را
فردا مطرح نکن».
تایید می گذارند: " واللَّه قسم، من از ابتدا با انتخاب شما مخالف بودم،
ولى در آن وقت شما را ساده لوح مىدانستم که مدیر و مدبر نبودید "ولی
بزرگواری امام ره اقتضا می کرد که در برابر تصمیم مجلس خبرگان مقاومتی از
خود نشان ندهد بلکه در مواردی هم برخی امور به وی واگذار کنند تا حقیقت بر
همه روشن شود که شد.
مخالفت حضرت امام ره با این موضوع باز هم بر آن اصرار کرده و پیام امام را
به مجلس خبرگان نرسانده است؟! با توجه به تاکید امام بر "ساده لوح بودن"
منتظری روشن است در صورتی که او عنان رهبری را بر عهده می گرفت تحت تاثیر
چه کسانی قرار می گرفت؛ کسانی که در مقابل امام ره آن گونه برخورد می
کردند با یک شیخ ساده لوح که عنان رهبری در دست بگیرد چه می کردند؟! از
سوی دیگر بی تردید اگر خبرگان نظر امام را می دانستند قطعا آقای منتظری را
به قایم مقامی بر نمی گزیدند. براستی آیا مسوولیت این بحران وتبعات فاسد
این معرفی به گردن آقای هاشمی نیست که این پیام را به خبرگان نرسانده بلکه
در برابر نص کلام امام ایستاده است؟!
دو نمونه از آن اشاره می کند ؛یکی موضوع شرکت در انتخابات خبرگان رهبری
ودیگری مساله دولت نهم ؛ در موضوع شرکتش در انتخابات خبرگان می گوید"
بنده بنا به دلایل محکمی که داشتم، با نامزد شدن خودم برای مجلس خبرگان
رهبری، مخالف بودم، مقام معظم رهبری از من توضیح خواست و دلایل مرا
نپذیرفت و به من امر کردند که باید ثبت نام کنید، و اضافه کردند که نام
نویسی شما در انتخابات مجلس خبرگان یک تکلیف الهی است و واجب، گفتم من که
بر خودم واجب نمیدانم، شما که واجب میدانید، تهیهی مقدمات آن نیز بر
شما واجب است. مقدمات مورد نظر را گفتم که ایشان پذیرفتند و عملی کردند و
من هم نامزد شدم." مع الاسف در این مورد که جریان به نفعش رقم می خورده
است نظر معظم له را پذیرفته، وتازه تکلیفی را بر عهده رهبری گذاشته است!
ولی در نمونهی دوم به جای تبعیت، به قول خودش سکوت اختیار کرده است! وی در این مصاحبه می گوید"
بنا بر دلایل متعدد سیاسی، اقتصادی، مدیریتی، به عملکرد دولت نهم انتقاد
دارم به جز در مورد تخلف از سیاستهای کلی که نظارت بر آن از وظایف مجمع
است، سکوت کردهام تا با نظرات علنی مقام معظم رهبری، مخالفتی انجام
نگیرد."ولی در این مورد نیز به رغم آن که قول سکوت داده بود، به مناسبت
های مختلف، در طی این دوره چهار ساله مورد شدیدترین انتقادات خود قرار
داده است! براستی اعلان پایان یافتن مدارای سه ساله از سوی آقای هاشمی در
مهر سال گذشته در مشهد، که با عکس العمل شدید مقام معظم رهبری روبرو شد،
چگونه می توان با قول به سکوت قابل جمع دانست؟ براستی اگر قرار بود سکوت
نکنند با این دولت جه می کردند؟!
اسلامی، تحلیلی را از اوضاع دارند که تشخیصشان این است که اگر از دولت
دفاع و پشتیبانی نکنند، ممکن است دولت برای ادامهی کار با مشکل جدی مواجه
شود و در شرایط فعلی این به صلاح نیست." گذشته از این که این گونه تحلیل
در باره دولت نهم نوعی تخریب و ضعیف نشان آن به حساب می آید، با نص صریح
کلام ایشان در تعارض است. معظم له در باره این گونه اظهارات در باره دولت
نهم می فرمایند: " انصافاً خدمتگزار، پرکار، باارزش و صددرصد مورد اعتماد
است ، حرفهای بنده همان مسائلی است که در دیدارهای مختلف با مردم و
مسؤولان بیان میکنم و ایجاد این شائبه که رهبری در جلسات خصوصی، مطلبی
خلاف حرفهای عمومی خود بیان کرده است صحیح نیست.» آیا این سخن صریح با
تحلیل آقای هاشمی هیچ گونه مناسبتی دارد؟! معظم له با تمجید مکرر از دولت
نهم می فرمایند"شعار و گفتمان کلى این دولت است که منطبق بر شعار و
گفتمان امام و منطبق بر شعارها و گفتمان هاى انقلاب است؛ این خیلى چیز
باارزشى است. این را هیچ کس نمىتواند ندیده بگیرد. هر دلبستهى به
انقلاب، این را قدر مىداند؛ هر کسى که پیشرفت کشور را با هدایت انقلاب و
با کارگردانى انقلاب تصور مىکند، باید این را قدر بداند. عدالتخواهى در
این دولت پررنگ شد. شعار عدالتخواهى به صورت جدى بر روحیهى مسئولان،
دولتمردان و برنامهها، پرتو افکند. استکبارستیزى - که معناى ویژهى
انقلابى خودش را دارد - در این دولت تشخص و تمیّز پیدا کرد"(3/6 86 در جمع
هیات دولت ) درباره عزت ملی، تعبیر "اعاده" به کار برده اند که به معنای
بازگرداندن است؛ یعنی عزت ملی مارا از بین برده بودند "مسئلهى اعادهى
عزت ملى و ترک انفعال در مقابل سلطه و تجاوز و زیادهطلبى سیاستهاى دیگران
و ترک شرمندگى در مقابل غرب و غربزدگى را هم انسان در این دولت احساس
مىکند؛ عزت ملى و استقلال حقیقى و معنوى از این جا حاصل می شود." در مورد
فناوری هسته ای هم که از مظاهر مهم عزت ملی است فرمودند: " یکى از مظاهر
دفاع از عزت هم همین مسئلهى انرژى هستهاى است. مسئلهى انرژى هستهاى،
براى ما فقط این نبود که ما میخواستیم یک فناورى داشته باشیم، دیگران
میخواستند ما نداشته باشیم؛ این فقط بخشى از قضیه است. بخش دیگر قضیه این
بود که قدرتهاى گوناگون، پُررو، متجاوز، زورگو و دنبالهها و اقمار
بىارزش آنها، میخواستند حرف خودشان را در این زمینه بر ملت ایران تحمیل
کنند. خب، ملت ایران، دولتِ شما و شخص رئیسجمهور، در مقابل این زورگویى و
این تحمیل و این افزونطلبى ایستادید؛ خداى متعال هم کمک کرد؛ پیش رفتید"
غرب باوری نیز که مع الاسف در دولت های کارگزاران واصلاحات به جای خود
باوری نشسته بود، در دولت نهم کنترل شد از این رو معظم له در وصف دولت نهم
فرمودند: " روند غربباورى و غربزدگى را که متأسفانه داشت در بدنهى
مجموعههاى دولتى نفوذ میکرد، متوقف کردید؛ این چیز مهمى است. حالا یک
عدهاى در جامعه، ممکن است به هر دلیلى شیفتهى یک تمدنى یا یک کشورى
باشند؛ اما این وقتى به بدنهى مدیران انقلاب و مجموعههاى انقلاب نفوذ
میکند، چیز خیلى خطرناکى مىشود. این دیده میشد؛ خب، جلویش گرفته شد." رشد
سکولاریسم نیز در دولت های پیشین در زیر پلک چشم برخی آقایان به آرامی
صورت می گرفت که خوشبختانه در این دولت مهار شد. " گرایشهاى سکولاریستى -
که متأسفانه باز داشت در بدنهى مجموعهى مدیران کشور نفوذ مىکرد - جلویش
گرفته شد. نظام انقلابى، بر مبناى دین و بر مبناى اسلام و بر مبناى قرآن
شکل گرفته و به همین دلیل از حمایت میلیونى این ملت برخوردار شده و
جانهایشان را کف دستشان گرفتهاند و جوان هایشان را به میدان هاى خطر
فرستادهاند؛ آن وقت مسئولان یک چنین نظامى دم از مفاهیم سکولاریستى
بزنند؟! «یکى بر سر شاخ و بن میبرید»؛ یعنى خودشان بنشینند و بنا کنند بنِ
اینمبنا و قاعده را کلنگ زدن! خیلى چیز خطرناکى بود. خب، الحمدللَّه
اینها جلویش گرفته شد.."
رهبری است " جرأت در ایجاد تحول؛ حالت روحى این دولت این است که براى
تحولآفرینى جرأت دارد و اقدام مىکند. نمىخواهم بگویم همهى این اقدامها
صددرصد درست است؛ نه، ممکن است یک جایى هم اشتباه باشد؛ اما نفس اینکه
انسان حالت دلیرى در مقابل مشکلات داشته باشد و تصمیم بگیرد که براى رفع
مشکلات اقدام بکند، چیز باارزشى است که این خوشبختانه هست." این روحیه
موجب شد تا دولت جرات اقدام به ورود در حوزه هایی مانند ساخت ماهواره و
موشک پرتاب کننده آن ریسک بالایی را بپذیرد وبه این فناوری در حد اقل زمان
دست یابد.
ها بر بیانیه 8 ماده ای رهبری گرد غربت نشسته بود لا اقل در بخش اجرایی
فعال شود از این رو ایشا ن درباره مقابله دولت نهم با فساد مسی فرمایند: "
جرأت در مقابلهى با فساد. مقابلهى با فساد خیلى کار سختى است. یک وقتى
بنده گفتم که این اژدهاى هفت سرِ فساد را به این آسانى نمی شود قلع و قمع
کرد؛ خیلى کار سختى است. نه این که حالا بگویم قلع و قمع شده؛ نخیر، الان
هم قلع و قمع نشده؛ لیکن جرأت مقابلهى با آن هست. خب، وقتى که اجزاء
مجموعه، خودشان آلودهى به فساد نباشند، طبعاً جرأتشان بیشتر است"
رنج می داد، وجود روحیه انفعال در برخی مسوولان بود که در دولت نهم جای
خود را به روحیه تهاجمی داد. " روحیهى تهاجم در مقابلهى با زورگویان
بینالمللى.. این روحیه، روحیهى خوبى است؛ روحیهى انقلاب این است؛ این
است که حقیقت را روشن و درخشان میکند."
دولت نهم با این جمله مصادره کرد" اگر از دولت دفاع و پشتیبانی نکنند،
ممکن است دولت برای ادامهی کار با مشکل جدی مواجه شود و در شرایط فعلی
این به صلاح نیست"؟!
پاسخ به سوال زادسر تصریح می کند : "در مورد انتخابات دورهی دهم، اعتقاد
من همان است که در جلسهی جامعهی روحانیت بحث شد و آن این است که چنانچه
همهی کسانی که خود را به هر نوعی جزو اصولگرایان میدانند، یکی از چهار
نفر مطرح شده یعنی ؛ حجج اسلام ناطقنوری و روحانی و آقایان لاریجانی و ولایتی
را، نامزد کنند و متفرق نشوند، بنده نیز به سهم و توان خود از نامزدی آن
نامزد واحد، حمایت خواهم کرد، و با جریان اصلاح طلب هم موافقت بشود که سهم
مناسبی را در کابینه و مدیریت اجرایی کشور داشته باشد که امید بر موفقیت
چنین طرحی نیز فراوان است." این در حالی است که این مصاحبه مربوط به سوم
دی ماه 87 است و آقای هاشمی در حوالی بهمن سال گذشته انتصاب ایده تشکیل
دولت وحدت ملی را به خود در برنامه 30/8 شبکه 2 انکار کرده، ان را به
آقایان عسکر اولادی، باهنر ، لاریجانی و....نسبت داد که از سوی آن ها در
همان برنامه تکذیب شد! آیا طرح حمایت از یکی از افراد فوق با در نظر گرفتن
سهم مناسب برای اصلاح طلبان در کابینه ومدیریت اجرایی کشور با طرح دولت
وحدت ملی چه تفاوتی دارد؟! بگذریم ازاین که چهار تن از علمای جامعه
روحانیت تهران حضور ایشان در جامعه وطرح چنین مطلبی را در آن جا تکذیب
کردند.
رسیده است ! اقای زادسر در این باره می گوید: "برای نوشتن مطالبی را که
گفتم و انتشار آنها، منعی نمیبینم، ولیکن چنانچه قبل از منتشر شدن، آن
را ببینم بهتر است، که الحمدلله چنین شد و ریاست محترم مجلس خبرگان رهبری، متن کامل این پرسش و پاسخ را به انضمام مقدمه و مؤخرهی آن ملاحظه، و تأیید کردند.
طبقه بندی: احمدی نژاد هاشمی انتخابات
By Ashoora.ir & Night Skin