فردا از آن ماست (موج سوم )
بسم الله قاسم الجبارین می خواهم طنز بنویسم و نمی خواهم جدی،اصلا نمی خواستم و نمی خواهم مقاله بنویسم ،این هم درددلی است که با صاحب و مولای خود امام زمان (عجل الله تعالی فرجه الشریف ) آنرا به روی کاغذ آورده ام ،همین.
این نوشته صرفا درد نامه ای است از زبان یک دانشجوی به قول خودش مذهبی!
ن
آقا جان! تمی دانم از کجا درددلهایم را شروع کنم البته خوب می دانم شما بهتر از هرکسی از آنها آگاهید ولی گفتم چیزی بگویم یا شاید بنویسم تا مرهمی باشد.
نمی دانم از تهمت ضد نظام بودن و ضد بسیجی بودنم آن هم بعد از سه سال تلاش و زحمت در بسیج بگویم یا از بی دردی و شاید کم کم بی غیرتی دوستان به قولی مذهبی و ارزشی!؟
نمی دانم از دغدغه مندی ! مسئولان بی دغدغه بگویم یا از وضعیت فرهنگی دانشگاهی که روز به روز دارد به سمت فرهنگ غرب می رود؟آن هم صرفا فرهنگ منفی غرب.
نمی دانم از کارهای صرفا ظاهری بچه های مذهبی بگویم یا از حس شاید حسادتی که بین خودشان هست؟
نمی دانم از حراست دانشگاه بگویم که به قول مسئولش تنها وظیفه ی آنها حفاظت اموال دانشگاه است یا از معضلات اخلاقی دانشگاه؟
نمی دانم از نهاد رهبری دانشگاه که بدون مسئول دارد روز را به شب می رساند بگویم یا از بعضی از کارمندان همین نهاد بگویم که بعضا در مصداق ولی فقیه شاید در خود ولایت فقیه مشکل دارند؟
نمی دانم از معاونت فرهنگی ببخشید معاونت فرنگی بگویم که هفته ای دو روز آن هم به مدت چند ساعت مسئول به خود می بیند بگویم یا از مراسمات زیر نظر این معاونت که به جشنهای 2500 ساله بیشتر شبیه است؟
نمی دانم از ریاست دانشگاه واقعا دغدغه مند بگویم یا از مسئولین زیر دست واقعا کارشکن؟
نمی دانم از معاونت دانشجویی بگویم که سحر شده یا از ساحران آن یا شاید بی عرضگی معاونت های انتخابی؟
نمی دانم از بسیج دانشجوییمان بگویم که دارد به سمت محافظه کاری میرود بگویم یا از تک صدایی محض در دانشگاه؟
نمی دانم از شیعه و درد و رنجهایش بگویم یا از گسترش روز به روز فرقه های ضاله چون وهابیت ،شیطان پرستی ،انجمن حجتیه و ... آن هم در جای مقدسی چون دانشگاه؟!
بهتر است چیزی ننویسم اصلا من را چه به نوشتن .
نمی دانم چه می خواهم بگویم زبانم در دهان باز بسته است
طبقه بندی: دانشگاه زنجان بسیج امام زمان روز جمعه مناجات بیداری اسلامی
By Ashoora.ir & Night Skin