فردا از آن ماست (موج سوم )
انقلاب اسلامی ایران در برههای بسیار مهم و سرنوشتساز است که برخی سیاستورزان غربگرا از آن تعبیر به «تسویه» کردهاند. اقتضای کنشگری سیاسی بویژه در بسترهای انقلابی، کاربرد فراوان واژگان و ادبیات عاریهای توسط این جماعت است. در این راستا ست که در مراحل مختلف انقلاب شاهد استفاده از عباراتی نامأنوس با روحیات و واقعیات انقلاب و انقلابیون هستیم و به همین واسطه چندان نمیتوان خردهای به کاربران این واژهها گرفت. بر این اعتقادیم که نسل سوم انقلاب «اغماض» و برخی مصلحتاندیشیهای بسیار سابقهدار و تداوم فضای شائبهها و سوالات را اکنون سم مهلک پیشبرد شتابان اهداف عالیه انقلاب و آرمانهای خمینی کبیر(ره) و رهبر انقلاب تفسیر میکند و شاید به خاطر برجسته شدن همین واقعیات و نیز لزوم حضور ارادههای مصمم و آرمانی در سطح تصمیمسازیهاست که اینک حضور جوانان سیاستمدار ولایتمدار را در عرصههای مدیریتی کشور شاهدیم. در هر مرحله از «عبور» جریان انقلابی از موانع و ناخالصیها قطعا 2 رویکرد مورد استفاده و مداقه قرار میگیرد؛ نخست تقابل با حامیان تفکر مقابله با جریان انقلاب که در این حیطه، به خاطر التزام به مواریث انقلابی، هرگونه اغماض و اهمال نهتنها جایز نیست که بایستهای ضروری است. رویکرد دوم نیز گشایش منافذ «نقد» است که مخاطبان این حوزه را بیشتر جرگه «دوستان» و «موافقان» تشکیل میدهند. مهرداد بذرپاش
روزنامه «وطنامروز» از بدایت انتشار تاکنون بر این 2 طریق گام نهاده و قطعاً نمیتوان کوچکترین موردی عدول از این 2 مهم را آدرس داد. انتخابات ریاستجمهوری دهم نیز جولانگاهی برای ابراز باورهای انقلابی شد و حوادث قبل و بعد از آن نیز محلی برای شفافسازی جریان انقلابی و تمییز آن با نگرش تقابل با انقلاب. البته همانگونه که گفته شد در این بین فاصله فراوانی با جهتگیریهای «نقادانه» به دوستان و روشنگرانه در جهت شناسایی «خیانتکاران» وجود دارد. جریان مقابل اما در برهه پس از انتخابات که خطر انقراض، آنان را وادار به انتقاد سیاسی کرده و در این میان عدم التزام آنان به ابتداییترین اصول انقلابی نیز نمایان گشته، بر آن است تا نقادیهای جریان انقلاب به موافقان را نیز در ورطه «مخاصمه» تعبیر کند. در اینباره ضرورت است اشاره به برخی نکات پندآموز تا تجربتی باشد برای همه سیاستورزان و علاقهمندان به این عرصه:
1- انتقاد برخاسته از مشاهده اشتباهات ناشی از غفلت است و «تخاصم» حاصل باور به تقابل. به همین خاطر مخاطبان
2 رویکرد نمیتوانند در یک دایره جریانشناختی یا در یک اردوگاه سیاسی قرار گیرند؛ موضوعی که معتقدان به جریان سابق اصلاحطلبی در روزهای اخیر تمایل زایدالوصفی برای تحقق آن نشان میدهند. این موضوع قطعاً محقق نخواهد شد چرا که رکن تصمیمگیری ولایتمداران، التزام واقعی به ولایتپذیری است. توضیحات بیشتر در این باره ضروری نیست، چرا که «العاقل یکفی بالاشاره».
2- تمایل بیرویه به گلایههای اصولگرایان موضوعی است که در چند روز اخیر در رفتار رسانهای و ژورنالیسم جریان مقابل به وضوح قابل رویت است. دلبستن به این قاعده به معنای فقر تئوری ثابت و استراتژی مستدل برای جلب اقبال عمومی و در یک کلام پایان عمر سیاسی یک نگرش است. البته اگر «دوستان» هوشیار باشند و بر سبیلی دیگر حرکت نکنند. نشانههای نزدیکی اختتامیه جریان به اصطلاح اصلاحطلب نیز شکستهای مستمر سالهای اخیر از مردم است. تفکری که در 7 سال در همه انتخابات برگزار شده بازنده اصلی بوده و در انتخابات اخیر نیز زخمی بسیار کاری از مردم برداشته، آیا دیگر فرصتی برای بازیابی و قدرتگیری دارد؟
3- نسل سوم انقلاب بر آن باور است که جریان بیاعتقاد به آموزههای انقلابی مبتنی بر آموزههای شیعی، به دلایل گوناگون به انحطاط کشیده شده و در آستانه سقوط است. بدون شک نخستین آن عدم اعتقاد یا در حالتی نازلتر، فهم نادرست نسبت به فلسفه انقلاب اسلامی ایران است. آشکار شدن این انحراف اساسی قطعاً مستلزم زمان است که گذشت 30 سال از انقلاب، تا حدود زیادی این معضل را مرتفع ساخته است. امروز دیگر نقاب نفاق از چهره «بسیاری» از منحرفان برداشته شده و صرف بیان التزام چارهساز نیست و شاید به همین خاطر است که گستاخیها در ابراز عدم اعتقاد و التزام به رکن کلیدی و اساسی نظام یعنی ولایت فقیه نمودار شده است.
عامل مهم دیگر انحطاط این نگرش عدم توانایی انطباق رفتار سیاسی خود با آرمانهای انقلاب اسلامی است. همین عدم انطباق بهواسطه برخی «مصلحت»اندیشیها عامل رواج بازار شائبهها شد؛ بازاری که هدف ایجاد آن دانسته یا ندانسته تخریب ریشههای نظام بود و خوشبختانه اینک و بویژه در انتخابات اخیر برای همیشه برچیده شد. سومین عامل مهم پایان جریان مدعی اصلاحطلبی، دیون فراوان سرکردگان آن به آموزههای غیراسلامی است. وقتی افکار و طریق نگرش تصمیمسازان اصلاح طلبی منبعث از گرایش شدید به متون غربی و آموزههای زاییده رنسانس است، چگونه میتوان امیدوار به تداوم تحرک سیاسی در جامعه دینمحور و اخلاقمدار ایران اسلامی بود. قطعاً این جریان توانایی همراه کردن مردم با خود را نداشت اما گامی در مسیر همراهی با مردم نیز برنداشت. همین دل در گرو «بیرون» داشتن است که در روزهای اخیر حمایتها و همراهیهای بیسابقه مخالفان انقلاب را به ارمغان آورده و پوشش حرکت برای ضدانقلاب را فراهم کرده است. بدون شک چنین تفکری آنگاه به محاق میرود که گرایش به انقلاب و اصول در جامعه فراگیر و غالب شود. گفتمان دولت نهم این زمینه را فراهم کرده و تداوم آن آغاز انقراض دینستیزان را موجب میشود.
4- حرکت انقلاب و پیشبرد اهداف انقلابی که همان مطالبات واقعی مردم است، بر مدار ولایت است. شکلگیری حکومت ولایی همواره هزینهساز و همراه با صعوبت بوده و جلوگیری از انحرافات آن نیز بر همین قاعده است. جز «بازگشت» چارهای برای منحرفان قابل تصور نیست، البته بازگشت همراه با التزامات اساسی؛ قطعاً مردم متحمل هزینه حذف منحرفان نمیشوند، هرچند هزینههای تقلا و آشوبطلبیهای ابتدایی، غیرقابل اجتناب است. انقلاب بر ریل واقعی خود افتاده و سرعت شتابان آن از هماکنون پیداست. چشمانداز ایران اسلامی روشن و بسیار امیدوارکننده است.
By Ashoora.ir & Night Skin