سفارش تبلیغ
صبا ویژن


























فردا از آن ماست (موج سوم )


هادی رمضانی دانشجوی مدیریت صنعتی
دانشگاه آزاد سمنان در جلسه انتخاباتی میر حسین موسوی به خاطر طرح سوال ،
از حامیان میر حسین کتک خورد و در حال حاضر با توجه به وجود شاهدان مختلف
درحال پیگیری شکایت از ستاد میر حسین به دادگاه انقلاب می باشد.


هادی رمضانی دانشجوی دانشگاه آزاد سمنان
ضمن مراجعه به برنا در حالی که پیراهن پاره ایی به دست داشت گفت: برای
شنیدن طرح ها، نظرات ، ایده ها و برنامه های جناب آقای موسوی به جلسه ایی
که در شهر قرچک در خیابان محمد آباد واقع در مسجد امام حسین (ع) منعقد بود
، حاضر شدم.

وی ادامه داد: این جلسه که قرار بود راس
ساعت 16:30 برگزار شود به خاطر استقبال کم مردم از میر حسین موسوی با 45
دقیقه تاخیر شروع شد ، در ابتدا رئیس ستاد به سخنرانی پرداخت و به
کمبودهای شهر اشاره کرد بعد از او رئیس خانه کارگر قرچک هم در سخنانی به
کمبود ها اشاره نمود.

رمضانی افزود: بعد از همه این صحبت ها
نوبت به آقای میر حسین موسوی رسید ، همه منتظر بودند برنامه های خود را
برای حل مشکلات اقتصادی و آبادانی هر چه بیشتر کشور بیان کند ، اما جناب
مهندس به جای این صحبت ها ابتدا خاطره ای ، گفتند که وقتی وارد این مسجد
شدم یاد مسجد حضرت فاطمه زهرا (س) افتادم که آنجا هم کوچک بود و اینجا هم
کوچک است این در حالی است که در شهر قرچک مساجد بزرگتر هم بود که می
توانستند برنامه را در آنجا برگزار کنند ، آقای موسوی ادامه داد که شهید
ستاری را که سنبل شهر قرچک هستند در زمان جنگ می شناختند و بعد هم با
بزرگنمایی قرچک را ایرانشهر به تمام معنا نامیدند.

وی گفت: مهندس موسوی در ادامه با زبان آذری هم برای آذری زبانان چند جمله ای گفت بعد هم با کمی صحبت به زبان فارسی جلسه را تمام کرد.

رمضانی ادامه داد:در این حین به محض
اینکه دیدم فرصت مناسب است از جناب مهندس خواستم که به عنوان یک دانشجو به
سوالات من جواب دهد ، در تمامی سخنانشان حرف از آزادی بیان بود و صحبت از
آزادی دانشجو می کردند و از دانشجو های ستاره دار صحبت شد ، اما در یک
اقدام تعجب بر انگیز علاوه بر اینکه آقای موسوی نسبت به صحبت های من بی
توجهی نشان می دادند ، روی خود را بر گرداندند به این معنی که صدای شما را
نمی شنوم در حالی که فاصله ام با ایشان 2 متر بود.

وی گفت:می خواستم دنبال ایشان بروم تا از
نزدیک سوالاتم را در حین خروج بپرسم ، اما با عده ای از همراهان ایشان
مواجه شدم. فردی از پشت گردن مرا گرفت و تا مرز خفه شدن می کشید و دیگران
از همه طرف با مشت و لگد به جانم افتادند و پیراهن مرا هم پاره پاره کردند
، در این حین تعدادی از بچه های بسیج مسجد مانع ادامه کتک زدن من شدند.

وی ادامه داد: با مشقت زیاد در طول حدود
50 متر که تا اتوبوس حامل ایشان فاصله داشتم ، در حال کتک خوردن ، خودم را
رساندم به اتوبوس و با ممانعت شدید طرفداران ایشان مواجه شدم ، که با شعار
دادن و بستن راه من جلوی پرسش هایم را می گرفتند ،بعد از کلی زحمت توانستم
خودم را به درب جلوی اتوبوس برسانم که آقای مهندس در صندلی جلو اتوبوس
نشسته بود.

رمضانی گفت:مهندس موسوی به خیال اینکه
بنده یکی از حامیان هستم ، دست مرا گرفتند ، اما زمانی که خواستم به
سوالات بنده جواب بدهد به من گفت برو این جا جای سوال کردن نیست ، وقتی
این را به من گفتند یکی از حامیان ایشان مرا با لگد از اتوبوس دور کرد.

وی گفت: بعد از این حامیان میرحسین به من
حمله کردند ولی با درایت بچه های بسیج از دست آنها خلاص شدم ، بعد مرا به
کوچه های خیابان محمد آباد قرچک هدایت کردند و در این هنگام یکی از حامیان
میر حسین پیش من آمد و گفت تو از این کار چه هدفی داری ماشین می خواهی ،
پول می خواهی، خانه می خواهی، کار می خواهی، و من سریع جواب دادم من مانند
شما نیستم که به خاطر مادیات کار کنم ، آن موقع با پای برهنه و پیراهن
پاره در کوچه بودم که دوستان کفش های مرا آوردند و من سریع به سمت خیابان
رفتم و با یک ماشین در بست به محل بعدی سخنرانی مهندس موسوی رفتم که در
شهر ورامین بود ، در راه هم به خاطر پاره بودن پیراهنم یک پیراهن خریدم و
به مسجد خاتم الانبیا ورامین رفتم.

وی ادامه داد: در مسجد خاتم الانبیاء
ورامین تا نیم متر مانده به مهندس جلو رفتم ولی مجلس شروع شد ، برای ادب و
احترام به مسجد و مردمی که در آنجا هستند ، صبر کردم تا مجلس تمام شود ،
مهندس شروع کردند طبق معمول از خاطره ها گفتن و اینکه اینجا شهر 15 خرداد
است و شهر شهیدان بعد از آن بحث پرتقال اسراییلی و پسته آمریکایی را وسط
کشیدند و بعد از آن گفتند که خودشان مانند برخی افراد حاضر در دولت نیستند
که برای کف و هورا جایی بروند و برای مردم دست بلند کنند.

رمضانی گفت: در این بین یکی از محافظان
که مرا شناخته بود به من گفت تو بعد از جلسه داخل مسجد حرفی نزن من با
مهندس صحبت کرده ام که در اتوبوس سوالات خود را با ایشان در میان بگذاری ،
صحبت مهندس که از پسته های آمریکایی ، مخلوط در آجیل تبریزی و این افشاگری
های بسیار عظیم به اتمام رسید ، به من گفتند برو در اتوبوس که وقتی مهندس
می آید آنجا با ایشان صحبت کنی.

وی اظهار نمود : وقتی مهندس می خواست
وارد اتوبوس شود با زنجیر کردن دور مهندس گفتند که برو از درب جلو سوار شو
که بسته بود ، من هم که نمی دانستم از کدام طرف بروم داخل ، به شیشه درب
اتوبوس کوبیدم ، مهندس موسوی چشم در چشم من نگاه می کرد ، ولی به من اجازه
ندادند که داخل شوم بنده هم رفتم جلوی اتوبوس و گفتم تا وقتی جواب سوالاتم
را نگیرم از اینجا تکان نمی خورم در این حین در حالی که مهندس را در ردیف
جلوی اتوبوس مشاهده می کردم ، که مرا نگاه می کند ، راننده با ماشین چند
مرتبه به من ضربه زد که کنار بروم و من به چشم های مهندس نگاه می کردم و
وقتی مرا می دیدند در خواست می کردم به سوالاتم پاسخ بدهند.

وی گفت:اما ایشان با بی توجهی کامل فقط
نگاه می کردند ، اینجا بود که حامیان آمدند جلو و شروع کردند به ضرب و شتم
بنده تا جایی که دست مرا تا مرز شکستن فشار دادند و با لگد مرا می زدند ،
لبا سهای پاره شده در قرچک را نشان آن ها دادم ،ولی انگار نمی دیدند و فقط
کتک می زدند و مهندس هنوز هم داشت مرا نگاه می کرد.

رمضانی در ادامه گفت:ناگهان دیدم که
اتوبوس حرکت کرد و چند تن از بسیجیان مرا کنار کشیدند تا زیر اتوبوس نروم
، من می گفتم بگذارید من زیر اتوبوس بمیرم ولی جواب سوالاتم را بگیرم ، آن
ها نمی گذاشتند ، در یک لحظه از دست آن ها رها شدم و هر چه دویدم به
اتوبوس نرسیدم ،

این جا یکی از همراهان مهندس به من وعده
داد که مرا می رساند به مهندس تا جواب سوالاتم را بگیرم بنده و دو تن از
بسیجیان را سوار یک ون حامل فیلم برداران و عکاسان همراه مهندس کردند تا
پیش مهندس بروم ، ولی در بین راه ما را از ماشین بیرون انداختند که ما از
حرکت نایستادیم و باگرفتن یک ماشین دربست به سمت پیشوای ورامین رفتیم.

وی گفت:در راه بودیم که دیدیم اتوبوس
حامل مهندس در کنار یک مسجد بین راهی توقف کرده ، فرصت را غنیمت شمرده
ابتدا نماز مغرب و عشا را خواندم و در حین نماز خواندن چند نفر دور مرا
حلقه زدند و گفتند از دانشگاه امام صادق (ع) آمده ، بعد از نماز عشا یکی
از محافظان پیش من آمد و گفت مهندس اجازه داده که سوالات خود را بگویی در
همین زمان حامیان مهندس که اطراف ایشان بودند گفتند که جواب سوالاتت را می
دهیم!! و منظورشان این بود که کتک می خوری ، ولی برایم مهم نبود من خودم
را آماده کرده بودم برای طرح سوالات که وقتی نماز تمام شد از مهندس بپرسم.

وی افزود:نماز که تمام شد محافظش مرا به
گوشه ای از مسجد برد تا مهندس سوالات مرا جواب دهد در همین حین بود که به
شدت مرا تهدید کردند که پایت را از مسجد بیرون بگذاری کتک می خوری و من
توجه نمی کردم بعد از کلی شکنجه روحی و جسمی به مهندس رسیدم او وقتی مرا
دید در حالی که به پشتی تکیه زده بود ، گفت ، حالا می توانی سوالاتت را
بپرسی ، همراهان ایشان که دور ما حلقه زده بودند از مهندس موسوی خواستند
که حرف های مرا گوش ندهند و مسجد را ترک کنند ولی من شروع کردم به خواندن
سوالاتم .

رمضانی گفت:اولین سوال من در مورد گشت
ارشاد بود که چرا ایشان مخالفت دارند ، مهندس موسوی هیچ جوابی نداد ،
دومین سوال در مورد حضور رییس جمهور در ژنو بود که آن را مفتضحانه دانسته
بودند ، مهندس در همین جا با قید یک خاطره از خودشان گفتند ایشان که می
دانست به مملکت بی حرمتی می شود ، نباید می رفت ، جواب دادند و سریع بلند
شدند ، در این حین گفتم به حضرت رسول(ص) هم بی حرمتی شد پس حرف حق را
نباید گفت ، گفتند فرق می کند ، گفتم وقتی آنجا جایی است که صدای ما به
تمام عالم می رسد و ایشان جوابی ندادند ، من هم که خود را بین همراهان
ایشان در محاصره می دیدم دیگر چیزی نگفتم البته دو صفحه سوال داشتم که فقط
دو مورد مطرح شد و ما بقی بدون جواب ماند.

رمضانی تاکید کرد : در حال حاضر با توجه
به وجود شاهدین ماجرا، این مسئله را به شدت پیگیری می کنم و در حال تنظیم
شکایتی از ستاد میر حسین موسوی به مراجع ذی صلاح هستم.



نوشته شده در سه شنبه 88 اردیبهشت 15ساعت ساعت 7:34 عصر توسط منتظر| نظر بدهید
طبقه بندی: احمدی نژاد میر حسین انتخابات حامیان

مرجع دریافت قالبها و ابزارهای مذهبی
By Ashoora.ir & Night Skin