سفارش تبلیغ
صبا ویژن


























فردا از آن ماست (موج سوم )

در قسمت اول خاطرات انتخابات تا چهارشنبه ?? فروردین، نخستین همایش دانشجویان حامی احمدی نژاد در تالار سید الشهدای میدان هفتم تیر نوشتم. و اما بعد:

همایش در مجموع خوب بود. گل مراسم هم سخنرانی حاج حسین یکتا بود که انصافا از جنس خودش و حال و هوای همیشگی اش حرف زد. چقدر قشنگ می گفت: "رفقا! احمدی نژاد هوادار نمی خواهد، هواهای خود را خالی کنید ..." (+) کلیپی هم که مهدی صفار ساخته بود فوق العاده بود.(در مورد استکبار ستیزی احمدی نژاد) هنوز هم بعضی وقتها که فرصتی کنم برای تجدید خاطرات اون روزها هم که شده یک بار آن کلیپ رو می بینم.

دقیقا خاطرم نیست چه روزی، اما همین روزها بود که جلسات نصف و نیمه ستاد دانشجویی هم برگزار می شد. در یکی از همین جلسات بود که مهدی محمدی حرف خیلی جالبی می زد: "به پیروزی احمدی نژاد شک نداشته باشید اما آنچه که رقیب می خواهد اتفاق بیفتد رییس جمهور شدن احمدی نژاد با رای کم است. اگر بتوانند زیر ?? میلیون دور قبل و اگر باز توانستند به دور دوم بکشانند. ما فقط باید تلاش کنیم دکتر با رای بیش از ?? میلیون و قاطعانه پیروز شود" تحلیل اکثر بچه ها من جمله خودم هم جز این نبود. چون هر چه فکر می کردم می دیدم موسوی فقط ممکن است از تهران و چند شهر بزرگ دیگر رای بیاورد اما از آنجایی که امام می گفت "صاحبان اصلی این انقلاب مستضعفین هستند" به لطف خدا دکتر سرمایه ای داشت که موسوی باید حالا حالاها صبر می کرد تا بتواند به پاستور فکر کند ...

همین روزها بود که دکتر برای شرکت در اجلاس ضد نژاد پرستی ژنو رفته بود به سوییس. بعد از ظهر در دانشگاه بودم که دیدم به تدریج اس ام اس های الله اکبر، فاتح ژنو  و... می رسد! خودم را به اتاق سایت رساندم. و با چند دقیقه ای گشت و گذار دیدم که بله ... دکتر دم انتخابات هم ول کن نیست و یک نیشگون دیگر از صهیونیست ها گرفته! و آن احمق ها هم خواستند جبران کنند و قضیه باز هم همان " و مکروا و مکرالله" شده.

 عصر خودم را به ستاد می رسانم. غلغله ای به پا شده. بچه ها همین طور از حیات گرفته تا طبقه دوم دارند وول می خورند! علیرضا زاهدی می گوید امشب دکتر پرواز دارد و فردا ? صبح فرودگاه مهرآباد است! باید به استقبالش برویم! این جمله را که می شنوم چشمم سیاهی می رود! هر چه فکر می کنم می بینم در این ? سالی که دانشجو شده ام! به جز ترم اول! هیچ ترم دیگری ? صبح دانشگاه نبودم! حالا فردا ? صبح باید برویم مهرآباد ... خدایا تو شاهد باش تازه ساعت ? می رسم خانه و بعد هم می خواهم بخوابم! اما چاره چیست که عشق دکتر خانمان سوز تر از این حرف هاست! حول و حوش ساعت ? که به خانه می رسم تازه اس ام اس ها اصلاح می شود که فردا ساعت ? فرودگاه! کلی خوشحال می شوم که ? ساعت هدیه الهی برای اضافه خوابیدن را چگونه باید شکر کنم؟ شب با بچه ها تماس می گیرم. الحمدلله همه پایه هستند. فردا صبح تازه ?.?? با امیرخوش صحبتان سر همت قرار می گذاریم و الحمدلله هم سر وقت به فرودگاه می رسیم. تا می رسیم سخنرانی دکتر تمام می شود  و با ماشین حرکت می کند. در میان جمعیت خودم رو به ماشین حامل دکتر می رسونم و دستش را می گیرم. انگار شارژ شده ام! همین تا ?? خرداد کافی است. به قول خودم! هر چند وقت یکبار دیدن دکتر و یک دست دادن با او چندماهی شارژمان می کند و آن روز هم شارژ خوبی بود!

چند روز بعد آقای ثمره مجددا به ستاد آمد. گپ کوتاهی با بچه ها زد. در میان کلامش یک خاطره فوق العاده از دکتر گفت که انصافا شنیدنش خیلی لذت بخش بود. می گفت دکتر بعد از بازگشت از ژنو برایش  تعریف می کرده لحظه ای که آن احمق صهیونیست به خیال خودش خواسته برنامه را بهم بریزد دکتر در حال صلوات فرستادن بر رسول اکرم صل الله علیه و آله وسلم بوده. دکتر می گفته تا دیدم وسط سلام من بر رسول الله جو سالن را به هم ریخت فرصت را مغتنم شمردم و همان جا نیت کردم تا دوباره به با توجه به فرصتی که پیش آمده تلافی توهین های کاریکاتوریست دانمارکی به رسول الله را سرشان درآورم و در قلب اروپا مجددا و با آرامش سلام و تحیت بر پیغمبر اکرم را تکرار کردم...

اردیبهشت هم با تمام فراز و نشیب هایش که الان خیلی یادم نیست! رو به اتمام بود. روزها به سرعت می گذشت و دغدغه انتخابات هر روز پر رنگ تر می شد. گفتنی خاصی در اردیبشهت ماه حداقل الان در ذهنم نیست جز همین جلسات و به نوعی روزمرگی های دانشگاه و نشریات و ....

فقط آخرین روزهای اردیبشهت را به خاطر دارم که علی نادری برای مناظره با علی وفقی به دانشکده علوم آمد. طبق پیش بینی ها هم وفقی پیچوند! و به جایش ملکا که جانشین او در شاخه دانشجویی ستاد موسوی بود آمد و حرفهای همیشگی اش را تکرار کرد. در کل مناظره خوبی بود. چون اگر به نظرم یک نفر فارغ از هیاهو ها و ننه من غریبم بازی ها! فقط به محتوا و استدلال حرفهای دو طرف دقت می کرد خیلی چیزها دستش می آمد! (+) پس فردای همان مناظره هم باز یک مناظره دانشجویی دیگر و باز هم در همان دانشکده علوم و باز هم با حضور ملکا از جناح مقابل برگزار شد! از این طرف هم سجاد صفار آمده بود که به نظرم مناظره فوق العاده ای بود. سجاد در یک کلمه ترکوند. به قول یکی از بچه ها سوالاتی را که سجاد مطرح می کرد خود موسوی هم نمی توانست پاسخ دهد چه برسد به ملکا که در زمان نخست وزیری موسوی طفل بوده است! فضای جلسه هم خیلی لمپن بود اما خوب دیگر به این مدل هوچی گری ها و شلوغ بازی های سبزینه ها عادت کرده بودیم. (+)

و اما خرداد آغاز شد:

اول خرداد ????. همایش ?? هزار نفری حامیان احمدی نژاد در سالن شهدای هفتم تیر. روبروی پارک شهر. شب قبلش با بچه های دانشگاه اردوی تشکیلاتی سالانه بسیج دانشجویی دانشگاه بودیم اما باز هم ببینید شوق دکتر چه کارها که نمی کند! ادامه اردو را پیچاندم تا خودم را به برنامه برسانم. ظهر حدود ساعت ? بود که وارد سالن شدم. تا وارد شدم بی درنگ یاد ? سال قبل افتادم. ? خرداد ????. دقیقا در همین سالن، دکتر که آن روزها شهردار بود را به عنوان کاندیدای ریاست جمهوری نهم برای بار اول از نزدیک دیده بودم. آن روزها واقعا یادش به خیر! حسن رضوی معلم مان بود و ما هم دانش آموز! و از قضا هم در دانشکده ای درس می خواند که همین الان ما دانشجویش هستیم. حسن آن زمان در تیم مشاوران جوان دکتر در شهرداری بود و دانشجوی حقوق دانشگاه تهران! و من را که در این همایش ها می دید نمی توانست ذوق درونی اش را کنترل کند و به رویم نیاورد که چقدر خوشحال است که در جو "قالیبافیسم" دبیرستان، شاگردش را در همایش های "احمدی نژاد" می بیند اما همیشه هم کلی غر می زد که مواظب باش تا این فعالیت هایت به درس خواندنت! صدمه نزند! تو باید در همین دانشگاه تهران قبول شوی و ...

خلاصه کلام اینکه اول خرداد ?? و در اولین روز تبلیغات رسمی کاندیداها همایش به خوبی برگزار شد و در آن هوای گرم دکتر با حرارت همیشگی اش حرف زد. حرفهای جالبی هم زد که اگر خواستید مشروحش را اینجا بخوانید.

روزهای خرداد هم به سرعت سپری می شد. کاندیداها به تلوزیون آمدند و طبق قرعه هر شب هر کدامشان شبی ?? دقیقه با مردم صحبت می کردند. شب اول بعد از اتمام حرفهای موسوی خیالم راحت شد که این بنده خدا با حضورش در انتخابات عرض خود می برد و زحمت ما می دارد! چون واقعا حرف زدنش در حد یک بخشدار هم نیست چه برسد به یک کاندیدای ریاست جمهوری که می خواهد رقیب احمدی نژاد باشد! همان شب شاید خیلی ها توجه نکردند اما چند بار از واژه شیرین "چیز" و "به اصطلاح" استفاده نمود که اوج این شیرین کاری را هم در مناظره با دکتر دیدیم که در ?? دقیقه ?? بار از لفظ چیز استفاده کرد ...

هفته اول خرداد هم به اتمام رسید و همه مشغول کارهای خود بودند. هر کس به نوعی هر کاری از دستش بر می آمد انجام می داد اما گویی تخریب ها کار خودش را کرده بود! اعتراف می کنم تهران رنگ و بوی سبزش بیشتر شده بود اما ...                                                           امیرحسین ثابتی

ادامه دارد ...



نوشته شده در جمعه 88 تیر 19ساعت ساعت 11:38 صبح توسط منتظر| نظر بدهید
طبقه بندی: احمدی نژاد انتخابات اروپایی ها

مرجع دریافت قالبها و ابزارهای مذهبی
By Ashoora.ir & Night Skin