سفارش تبلیغ
صبا ویژن


























فردا از آن ماست (موج سوم )

نخست وزیر دوران جنگ جناب آقای مهندس میرحسین موسوی

 سلام علیکم!

تاریخ بر صفحات ورق خورده ی خود از عملکرد دولت 8 ساله جنگ
تحمیلی خاطرات خوشی به یاد دارد دولتی با رای 95 درصدی ریاست جمهوری آن و
نخست وزیری جنابعالی! دولتی که امام خمینی (ره) در تنفیذ حکم ریاست جمهوری
آن توصیه نمودند 

                   "تمام توان خود را برای خدمت به این مستضعفین صرف کنید"


اما صفحات تاریخ ، 20 سال است که با سکوت میرحسین موسوی از یاد او خالی است!

20 سالی که خالی از احساس خطرهای میرحسین ها نبود! 

دوران سازندگی که با سیاست های تعدیل اقتصادی خود تورم 49
درصدی را به گونه ای رقم زد که مستضعفین در زیر چرخ های اقتصاد له می شدند
و مسئولین دولتی از ضرورت له شدن عده ای در زیر چرخ اقتصاد سخن می گفتند!
آن زمان تاریخ از میرحسین یادگار زیادی به یاد ندارد! حتی در پاسخ  به
نیاز عده ای جهت حضور وی در ریاست جمهوری هم پاسخ مناسب و حسب تکلیفی را
به یاد ندارد!

روزها گذشت و مبانی دیگری عرض اندام نمود و تاریخ ، 8 ساله
دولت اصلاحات را به وضوح بر صفحات خود درج نمود؛ تاریخ سخنان آغاجری ها،
حجاریان ها، عطریانفرها،اکبر گنجی ها و. . . را فراموش نمی کند آنچنان که
می خواستند امام را به موزه تاریخ بسپارند و از وی تنها جمله " میزان رای
ملت است " را به یادگار باقی بگذارند آیا آنروز، نخست وزیر جنگ را در جنگ
میان دو گفتمانی که امام سالها پیش(سال62) به نام اسلام آمریکایی و اسلام
ناب محمدی حوزه بندی نموده  بود احساس خطری  نبود؟ و امروز همان سازمان
مجاهدینی که از کلام "دین افیون ملت ها و دولت هاست" آغاجری حمایت نموده
بود از میرحسین حمایت می نماید و میرحسین را هیچ واکنشی در قبال آن نیست؟

آن زمان که حزب مشارکت اسلامی پیشنهاد "نوشیدن جام زهر" را
به رهبر انقلاب نمود و آنروزی که برنامه  "عبور از ولایت فقیه" طرح ریزی
می شدو یا آنروزی که فریاد "مرگ بر جمهوری اسلامی" در  کنفرانس برلین طنین
انداز شد و شعار" توپ تانک بسیجی دیگر اثر ندارد" خیابان های آزادی و
انقلاب تهران را پر نموده بود آیا احساس خطری ننمودید؟ اصلا جناب آقای
مهندس میرحسین موسوی 18 تیر کجا بودید؟ آیا به جز پرسه زدن در میان
تابلوهای تصاویر گالری های خود دفاع از گفتمان امام و انقلابی که امروز از
آن دم می زنید را تکلیف خود نمی دانستید؟

سال هزار و سیصد و هفتاد و شیشه بود             مرد عزیز چـفــیه به دوش اشــک پیشه بود

اندر گــذار گــذرهای هشت سـال زخم            خـون بر وجــود خسته ی مولا ، همیشه بود

و زمان می گذشت و تاریخ از میرحسین موسوی جز سکوت چیزی به
یاد نداشت ، تا آنکه شرکت در انتخابات 84 به وی پیشنهاد شد برای آنکه به
گفته محمد قوچانی میرحسین بعنوان دایه ای طفل خردسال اصلاحات را مراقبت
نماید تا بدان صدمه ای نرسد[1] و میرحسین
موسوی حضور در انتخابات را مشروط  بر محدود کردن اختیارات رهبری مبنی بر
دو شرط دانست : در اختیار داشتن نیروی انتظامی و شبکه تلویزیونی

اما زمانی که با مخالفت دوستان مواجه شد در بیانیه انصراف
خود اظهار داشت: "هرچه بیشتر در این موضوع غور کردم دخالت خود در این صحنه
را درهم تنیده با مشکلات و پیچیدگی‌هایی یافتم که نافی مصالح جمهوری
اسلامی و ناقض نیت‌های پاک دعوت کنندگان از اینجانب است."

سال هــزار و سیصد و هشتاد و چـــاره شد       مردی دگر چو کاوه از پس تکلیف چهره شد

بگذشت زمان و خطرها ساکت به خواب رفت       بر قلب خسـته ی مـــولا امــیـد چیره شد

 

و امروز میرحسین موسوی دلیل حضور خود در انتخابات را اینگونه بیان می دارد

                                                          "برای کشور احساس خطر می کنم!"

آقای موسوی! شما که در دوران سازندگی و اصلاحات اعلام احساس
خطر ننموده بودید چگونه است که این بار بدون هیچ شرطی پای به عرصه
انتخابات گذارده اید؟

شما که دوران آقای خاتمی را دوران افتخار معرفی کرده اید،
چگونه بود که پس از آن دوران کاندیداتوری خود را منوط به افزایش قدرت
ریاست جمهوری نمودید اما هم اکنون شرطی را ابراز ننموده اید؟ حال آنکه بنا
بر بیانیه انصراف خودتان در 84 صحنه را "در هم تنیده با مشکلات و پیچیدگی
ها" یافته بودید

آیا غیر از اینست که اکنون مشکلات و پیچیدگی های در هم تنیده
آن دورانی که برای اصلاحش نیاز به قدرت های ویژه ای چون دوران مصدق
داشتید، به همت رئیس جمهور خادم ملت جناب آقای محمود احمدی نژاد به شرایطی
تبدیل گردیده است که حمل بار آن را راحت تر از آن دوران و بدون نیاز به
قدرت های ویژه دیده اید؟

آیا توصیه امام به دولتی که شما نخست وزیر آن بوده اید را از یاد برده اید؟

                   "تمام توان خود را برای خدمت به این مستضعفین صرف کنید"

پس چگونه است که دوران 4 ساله دولت احمدی نژاد را که براستی
دوران خدمت به مستضعفینی است  که در زیر چرخ های اقتصاد دوران سازندگی له
می شدند و دردوران اصلاحات در تلاقی "ایسم" های در جستجوی سکولاریسم  خود
را از افکار و گفته های امام دورتر می دیدند  را دوران احساس خطر می
خوانید؟

 

سال هزار و سیصد و هشتاد هرکس است           از اوکه سالها نیامده تا او که بی کس است

در این جهـــــاد میان یاران مصــطـفی            از طلحـــه تا به عــلی، اینجا خوارج است

اینجا ســرود دلم یک مصرع است و بس           آری هزار و سیصد و هشتاد و رهــبر است




[1] - «میرحسین را فرابخوانیم
و از او بخواهیم همچنان دایه باشد. آخرین دایه، تا این طفل خردسال بر پای
خود بایستد. او قرار نیست کاری بکند. باید از دور مراقب باشد تا صدمه ای
به این نورسیده نرسد. دولت [حاکمیت]، اگر به جامعه مدنی یاری نمی رساند به
آن آسیب نرساند...»روزنامه شرق 7/5/83




نوشته شده در سه شنبه 88 اردیبهشت 29ساعت ساعت 11:7 صبح توسط منتظر| نظر
طبقه بندی: 18 تیر انتخابات میرحسین

مرجع دریافت قالبها و ابزارهای مذهبی
By Ashoora.ir & Night Skin